۱۳۹۲ بهمن ۱۶, چهارشنبه

آمریکا بهتر است یا روسیه؟

پوتین و اباما
تا چند سال پیش، اگر کسی این را از شما می پرسید، به احتمال بسیار، این پاسخ منطقی ولی پیش پا افتاده را به او می دادید که: "یک حکومت ملی و مستقل باید بکوشد تا خود را در شرایطی نیاندازد که مجبور شود میان دو ابرقدرت رقیب، یکی را برگزیند."

اصولا از گذشته نیز به ما آموخته اند که یک حکومت و ملت مستقل باید تلاشش این باشد که در میان ابرقدرت های رقیب، بیطرفی خود را نگاه دارد و از نزدیک شدن بیش از اندازه به یکی از دو طرف، بپرهیزد.

پاسخ بدون کاربرد
ولی این پاسخ، مدتهاست که دیگر کاربرد خود را از دست داده و آشکار شده است که نمی تواند در عمل به کار گرفته شود.

شرایط کنونی دنیا، بویژه تغییر و تحولات پس از فروپاشی بلوک شرق و پیشرفتهای چشمگیر در زمینه ارتباطات که منجر به ایده "دهکده جهانی" نیز شده است، اجازه ای به کشورها نمی دهد که بیطرف بمانند.

جنگ سرد Fartur az: Costalonga
حتی اگر کشوری خود را کنار کشیده و به دیگران کاری نداشته باشد، این دیگران هستند که با او کار دارند.

در دنیای کنونی، کشورها، بر روی یکدیگر تاثیر می گذارند و از یکدیگر تاثیر می پذیرند. هر چه هم که پیش تر می رویم، این تاثیر گذاری و تاثیر پذیری بیشتر می شود.

از سوی دیگر سیاستهای آمریکا و روسیه بویژه در مورد مسائل مربوط به منطقه ما (منطقه خاور میانه) نیز، روز به روز از یکدیگر فاصله بیشتری می گیرند. در نتیجه، حتی اگر خود هم نخواهیم، سرانجام روزی مجبور خواهیم شد که به یکی از دو طرف، نزدیکتر شویم.

با این حساب، باید ببینیم کدام یک از این دو طرف، بیشتر به سود ماست و بهتر می تواند ما را در رسیدن به منافع ملی مان یاری نماید؟

دو نمایه متفاوت
در واکنش به این موضوع و تلاش برای یافتن پاسخی برای این پرسش، بی درنگ در ذهن بسیاری از ما ایرانی ها، دو تصویر جداگانه شکل می گیرد:

۱-در یک تصویر، جدایی اران و آذربایجان از خاک میهن، دشمنی گاه و بیگاه روسیه با ایران، سیاست های ضد پارسی شوروی در آسیای میانه، اشغال ایران و خیانت های حزب توده به ملت و کشور ایران دیده می شود،

۲- و در نمایه دیگر، روابط گرم ایران و غرب در دوران جنگ سرد، روزگار فراوانی و سربلندی ایران در زمان شاه و پشتیبانی غرب، بویژه آمریکا از سیاستهای ایران در آن دوران، به چشم می خورد.

ناگفته پیداست که چنین تصویر و برداشتی، ما را به کجا رهنمون خواهد کرد! واقعیت این است که این گونه نگرش، سالهاست که کار ما ایرانی ها را، در گزینش میان شرق و غرب "آسان" نموده و سبب شده است تا تقریبا در همه موارد، آمریکا و غرب را بهتر از روسیه و شرق بدانیم و آنها را به چشم متحدان بهتر و قابل اعتمادتری بنگریم.

ولی براستی، تا چه اندازه این نگرش و تصویر درست و بیطرفانه است؟ و این برداشت و نگاه، تا چه اندازه بر واقعیات استوار می باشد؟ آیا این تصویر با آنچه که در واقعیت رخ داده و می دهد سازگار و هماهنگ است؟ و یا این که کسانی این تصویر زیبا را برای ما ساخته و در مغزمان فرو برده اند تا ما را خام نموده و به عنوان ابزاری برای رسیدن به اهداف خود، به کار گیرند؟

حتی یک نگاه کلی به آنچه که در دویست، سیصد سال گذشته بر سر میهنمان آمده است، کافی است تا به ما یادآوری کند، رویدادهای پیرامونمان، آن گونه هم که ما می پنداریم، سیاه و سپید نیستند.

توضیح چند نکته
با این که هدف نوشته پیش رو، این نیست که به جزییات مسائل بپردازد ولی اشاره به چند موضوع را، ضروری می داند:

در مورد جدایی اران و آذربایجان از خاک میهن، این تنها روسیه نیست که مقصر است و این تنها روسیه نبود که به دشمنی با ایران پرداخت، بلکه دیگر کشورهای اروپایی از جمله فرانسه و بویژه انگلستان هم، در این کار دخالت داشتند.

میرزا محمدرضا قزوینی، فرستادهٔ ایران در دیدار با ناپلئون بناپارت
در فینکشتاین ۲۷ آوریل ۱۸۰۷ م. برابر ۶ اردیبهشت ۱۱۸۶ خورشیدی
فرانسه به دلیل رقابتی که با روسیه و انگلستان داشت، با ایران قرارداد بست و قول همکاری و پشتیبانی به ایران داد (پیمان فینکِن اشتاین). ولی همین که چندی پس از آن با روسیه آشتی نمود (پیمان تیلسیت)، به کلی فراموش کرد که روزگاری، قراردادی با ایران بسته و به این کشور قول همکاری و پشتیبانی داده بود. فرانسه زمانی که خرش از پل گذشت، پشت ایران را به کلی خالی نمود. آن هم در زمانی که کشورمان در حال جنگ با روسیه بود.

قاجارهای بی لیاقت و از همه جا بی خبر، که از این کار درس نگرفته بودند، این بار دست به دامن انگلیسی ها شدند. ولی این یکی، از آن یکی هم بدتر بود و بیشتر زیر قول و قرارهایش را می زد.

تنها همین واقعیت که کارچاق کن اصلی پیمان ننگین گلستان، فردی انگلیسی به نام "گور اوزلی" بوده که حتی متن این قرارداد نیز، با نوشته و انشاء او تنظیم شده بود، نشان می دهد که چگونه کشورهای اروپایی برای رسیدن به اهدافشان، ایران را بازیچه دست خود قرار داده بودند.

البته در آن زمان، روسیه بارها از ایران خواسته بود که اجازه دهد در مرزهای غربی کشور، جبهه ای را بر ضد ترکان عثمانی بگشاید. ولی ایران هر بار با این کار مخالفت می کرد. یکی از دلایل این مخالفت هم این بود، که قاجارهای بی لیاقت، زیر فشار و نفوذ آخوندها، استدلال می کردند که نباید به یک کشور کافر (روسیه) اجازه داد تا از خاک ایران برای حمله به یک کشور مسلمان (عثمانی) استفاده کند. در حالی که ترکان عثمانی تا آن زمان، بارها به ایران خیانت کرده بودند و حتی مفتی استانبول، شیعیان را غیر مسلمان نامیده و ریختن خون آنان را روا دانسته بود!

اگر ایران در آن زمان با روسیه پیمان دوستی می بست، نه تنها اران و آذربایجان از خاک میهن جدا نمی شدند، بلکه این احتمال نیز افزایش می یافت که ایران بتواند پاره های جدا شده توسط عثمانی را، به مام میهن بازگرداند. ولی شوربختانه قاجارها، نه از سیاست های جهانی در آن روزگار، آگاهی درستی داشتند و نه چیزی به نام "تعیین الویت" را می شناختند.

ماده سوم قرارداد فینکن اشتاین
تکرار اشتباه
البته نباید پنداشت که از این رویدادها درس گرفته ایم! پس از گذشت دویست سال و آن همه جنگ و بدبختی و از دست دان پاره بزرگی از خاک کشور، امروز دوباره همان اشتباه را تکرار می کنیم:
برای رویارویی با اسرائیل، که از آن برای خود دشمنی ساخته ایم، اقدام به دوستی با کشور مسلمان ترکیه می نماییم، در حالی که ترکیه در سی و پنج سال گذشته، اهداف راهبردی ایران را پیوسته مورد تهدید خود قرار داده است.
و یا از آن بدتر، به یاری از سازمان تندروی حماس می پردازیم، در حالی که رئیس این سازمان، در سالگرد کشته شدن صدام حسین، قاتل هزاران جوان ایرانی، اعلام سوگواری می کند!

در مورد اشغال ایران توسط بیگانگان و اعمال قراردادهای ننگین و زورگویانه به کشورمان، نباید فراموش کرد که، این اتحاد جماهیر شوروی بود که پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷، در روز ۲۶ آذر سال ۱۲۹۶، طی یادداشتی معاهدات تحمیلی میان دولت روسیه تزاری و ایران را فاقد اعتبار اعلام نمود و از بدهی‌های مالی ایران به این کشور صرف‌نظر کرد. در حالی که طرف دیگر، یعنی انگلستان، نه تنها قرارداهای زورگویانه اش با ایران را لغو ننمود، بلکه کوشید آنها را نیز گسترش داده و هرچه بیشتر بر گرده ایران و ایرانیان سوار شود.

حزب توده، خیانت به ایران، خیانت به شوروی
در پیوند با خیانتهای حزب توده، و نقش مخرب این حزب در تاریخ معاصر ایران، باید گفت که این خیانتها تنها گریبانگیر ایران نبوده است. ضربه ای که اتحاد جماهیر شوروی، دستکم در رابطه با ایران، از حزب توده خورد، از هیچ سازمان جاسوسی و سرویس اطلاعاتی غربی هم نخورده بود.

در واقع، نتیجه سیاستهای حزب توده این بود که رابطه ایران و شوری روز به روز بدتر می شد و این دو کشور روز به روز نسبت به یکدیگر بدگمان تر می شدند. و این دقیقا همان چیزی بود که غرب می خواست!

این که گفته می شود غرب در هدایت حزب توده (همانند بسیاری از احزاب و سازمانهای آن دوران، هم در ایران و هم در کشورهای دیگر) دست داشته است، توهم نیست و با هزار بار "دایی جان ناپلئون" خواندن و لودگی هایی از این دست هم، چیزی از واقعیت آن کاسته نمی شود. حتی گفته می شود که یکی از دلایل سرنگونی شاه، تلاش دولت او برای یافتن راهی به هدف نزدیکی هر چه بیشتر به اتحاد جماهیر شوروی بوده است.

غرب و ایران
و اما در مورد غرب و روابطش با ایران ... روابط غرب با ایران از همان آغاز تا صد سال پیش، بر پایه زورگویی کشورهای غربی و تحمیل قراردادهای نابرابر به ایران بنا گذاشته شده بود.

روابط غرب و ایران در صد سال گذشته را نیز، به اختصار چنین می توان بیان کرد: بنا به پیشنهاد زرتشتیان پارسی تبار هند، انگلستان که در آن زمان دست بالا را در ایران داشت، یاری نمود تا رضا شاه بزرگ بر سر کار بیاید. ولی هنگامی که پی بردند او منافع ملی ایران را اولویت نخست خود قرار داده است، او را برکنار کرده و تبعید نمودند. و بدین ترتیب محمدرضا شاه پهلوی بر سر کار آمد.

اشتراک منافع غرب و ایران تا سالها، سبب نزدیکی هر چه بیشتر ایران به غرب شد. ولی هنگامی که پی بردند شاه می خواهد جایگاه شایسته ایران را به آن بازگردانده و آن را به قدرت منطقه تبدیل کند، او را نیز سرنگون کرده و به خارج از ایران فرستادند.

جنگ ویرانگر هشت ساله و برنامه تجزیه ایران
در همین هنگام، آنهایی که سیاستهای غرب را در دست داشتند، روز به روز بیشتر به این باور می رسیدند که یک ایران یکپارچه، می تواند به تهدیدی برای منافع درازمدت غرب تبدیل شود. شگفت آور هم نیست که آنها یک حکومت دینی را برای ایران تدارک دیدند که نه منافع ملی، بلکه منافع اسلام را به عنوان الویت نخست خود برگزیده بود.

صدام حسین و دونالد رومزفلد
غرب برای تکمیل سناریوی خود، صدام حسین را تشویق به حمله به ایران نمود. اسناد و مدارک نشان می دهند که عراق در زمان جنگ هشت ساله بر ضد ایران، همواره از یاری و همکاری غرب برخوردار بوده است. ولی حتی همه این یاری و همکاری ها نیز، نتوانستند به فروپاشی و تجزیه ایران بیانجامند.

در پایان جنگ ویرانگر هشت ساله، نه تنها ایران یکپارچه بجا مانده بود، بلکه از درون همان سیستمی که غرب خود، برای ایران دست و پا کرده و تدارک دیده بود، کسانی سر بر آوردند که، ساز دیگری می زدند.

اکنون غرب، که زمانی زیر فشار جنگ سرد مجبور بود با ترفندهایی مانند طرح مارشال و برنامه اصل چهار، به آبادانی و پیشرفت ایران یاری نماید، چاره را در این می دید که با ایجاد بایکوت های سیاسی، ایران را در دنیا ایزوله نموده و با اعمال بایکوت های اقتصادی و در آوردن ایران به روز سومالی، زیرساخت ها و پایه های کشورمان را ناتوان و در صورت امکان نابود سازد. چیزی که به باور آنها، کار تجزیه و فروپاشی ایران را بسیار آسانتر خواهد نمود.

منافع ملی و منافع شرکتهای بزرگ
یکی از دلایل اصلی پیدایش و تداوم دکترین غرب مبنی بر تجزیه ایران، این است که شرکت های بزرگ چند ملیتی روز به روز بیشتر بر سیستم سیاسی غرب چنگ انداخته و آن را به کنترل خود در می آورند.

دیگر حتی در دمکرات ترین کشور اروپایی هم، فرقی نمی کند که احزاب دست راستی بر سر کار بیایند یا این که احزاب دست چپی قدرت را در دست خود بگیرند. برنامه های احزاب چپ و راست، روز به روز بیشتر به یکدیگر نزدیک می شوند. سیاست های احزاب سرخ به همان اندازه سبز هستند که سیاست های احزاب سبز، سرخ می زنند. حتی شهروندان عادی کشورهای غربی نیز، این را دریافته اند.

در واقع قدرتهای اصلی همان قدرت های بزرگ اقتصادی هستند که در پشت، کار چینش مهره ها را انجام می دهند. بیشتر این شرکت ها نیز، در زمینه استخراج و تولید انرژی فعالیت می کنند و به همین دلیل هم هست که به کشوری مانند ایران که دارای ذخایر فراوان انرژی است، این گونه توجه و حساسیت نشان می دهند.

این درست همان نقطه ای است که غرب و روسیه را از یکدیگر متمایز می سازد. در روسیه، کسانی بر سر کارند که اهداف ملی کشورشان را پاسداری می کنند، در صورتی که در غرب، این منافع شرکت های بزرگ است که سیاست های کلان این کشورها را تعیین می نماید. نیازی به گفتن هم نیست که منافع شرکت ها، تا چه اندازه دارای نوسان هستند و غیر قابل اعتماد می باشند!

کشته های پرواز شوم ایران ایر ۶۵۵ : ۱۵۶ مرد، ۵۳ زن،
۵۷ کودک دو تا دوازده ساله، ۸ کودک زیر دو سال
درواقع غیر از دوران کوتاه پس از جنگ جهانی و بویژه کمک های اصل چهار، کمتر موردی را می توان یافت که غرب، به راستی نقش مثبتی در ایران بازی کرده باشد.

زمانی یک نقشه بردار روسی می گفت:
"من در شگفتم که چرا ایرانی ها این گونه شیفته غرب هستند. آخر مگر غربی ها غیر از فروختن چند جنگ افزار کهنه، چه کاری برای شما انجام داده اند، که همه چیز خود را مدیون آنها می دانید؟ حتی اگر یک کارخانه مادر هم در این کشور باشد، آن را روسیه ساخته است!" (منظورش کارخانه ذوب آهن اصفهان بود.)

البته این مربوط به سالها پیش است. اگر او دوباره بخواهد در این مورد اظهار نظر کند، به احتمال بسیار نیروگاه اتمی بوشهر را پیش خواهد کشید و خواهد گفت که از آمریکایی ها گرفته تا اروپایی های ریز و درشت، تا ژاپنی ها، همه و همه آمدند و رفتند، ولی سرانجام این روسها بودند که این نیروگاه را به پایان رساندند. و انصاف حکم می کند که به او حق هم باید داد!

شاید این گفته بتواند به بهترین شکل روابط ایران و غرب را ترسیم کند: ایران سالها به عنوان خاکریز نخست در برابر بلوک شرق به یاری از غرب پرداخت و حتی مرزهای شمالی خود را برای شنود روسها، در اختیار غرب گذاشت. ولی همین غرب، زمانی که خرش از پل گذشت، حتی از سرنگونی هواپیمای مسافربری ایران و کشتن ۲۹۰ سرنشین بیگناه آن نیز، دریغ نکرد!

ولی چه باید کرد؟
هرچند که یادآوری این گونه رویدادها، دردناک است ولی باید واقع بین بود و به آینده نگریست. شرایط کنونی را آن گونه که هست، باید دید. واقعیت این است که در شرایط کنونی، ما بویژه در زمینه استخراج نفت، به فناوری غرب نیاز داریم و همان گونه که سه دهه گذشته نیز نشان داده است، نداشتن رابطه با غرب، بیش از هر کس به زیان خود ما پایان می یابد و به ما آسیب می رساند. باید تا آنجا که امکان دارد به برقراری روابط با غرب، به ویژه با اروپا تلاش کنیم. البته این رابطه نباید به هر بهایی باشد. یکپارچگی خاک ایران، خط قرمزی است که در هیچ شرایطی نباید آن را فراموش نمود.

در شرایط کنونی، شاید مهمترین وظیفه سیاستمداران ایرانی این باشد که به غرب بباوراند، یک ایران یکپارچه و پیشرفته نه تنها تهدیدی برای منافع غرب نیست، بلکه با دست گذاشتن بر روی منافع مشترک، می تواند به فرصتی برای آنها نیز تبدیل شود.

پوتین به دلیل میهن پرست بودنش، بارها
قابل اعتمادتر از بسیاری از سران کشورهای غربی است.
البته غرب، بویژه جریان حاکم کنونی، بارها نشان داده است که برخلاف آنچه که می گوید و بر آن پافشاری هم می کند، اهمیت چندانی برای حسن نیت و خوش باوری طرف مقابل قائل نیست و تنها، ضمانت های عملی که بتوانند به عنوان اهرم فشار به کار گرفته شوند، قادرند آنها را از زیاده خواهی های سیری ناپذیرشان بازدارد.

تنها با خوشرویی و خوش باوری نمی توان با غرب روبرو شد وگرنه آن چنان کلاه گشادی بر سر طرف مقابل خواهند گذاشت که تا سالها سرگرم و درگیر آن باشد.

در سوی دیگر اما، روسیه، درست بر عکس غرب، بر این باور است که یک ایران یکپارچه، در جهت منافع ملی آنهاست و بیشتر می تواند به ثبات و آرامش منطقه یاری رساند. روس ها نشان داده اند که به هیچ روی خواستار ناآرامی در نزدیکی مرزهای خود نیستند و حاضرند برای این کار، همه تلاش خود را به کار بگیرند.

نتیجه گیری:
هر چند حزب توده، نام روسیه را در افکار ایرانیان خراب کرده است ولی باید بدانیم، که روسیه کنونی ربطی به حزب توده و ته مانده های آن، که همگی نیز در کشورهای غربی جاخوش کرده اند، ندارد.

به سود خود ما ایرانی ها خواهد بود که در دیدمان نسبت به روسیه بازبینی کرده و واقعیت کنونی را بپذیریم. پوتین به دلیل باورهای میهن پرستانه اش، بارها قابل اعتمادتر از سران کشورهای غربی می باشند که در واقع کارگزاران شرکتهای بزرگ چند ملیتی هستند.

ایران می تواند با دوستی با روسیه، نه تنها خود را از شرایط خطرناک کنونی رهایی بخشد، بلکه با ایجاد پیمان های راهبردی با روسیه، از جمله ایجاد اپک گازی، غرب را وادارد تا به ایران، به چشم یک کشور مستقل و سزاوار احترام، نگاه کند. افزون بر آن، اگر کشوری وجود داشته باشد که بتواند ایران را در بازگرداندن پاره های جدا شده از خاکش، یاری نماید، بدون تردید آن کشور روسیه خواهد بود.

با توجه به آنچه که در بالا آمد، پرسش مطرح شده در آغاز این نوشته را چنین می توان پاسخ داد: هر چند که احتمال آن روز به روز کمتر می شود، ولی تا آنجا که امکان دارد باید بیطرفی خود را نگاه داریم.

ولی چنانچه روزی، روزگاری، در شرایطی قرار گرفتیم که مجبور شدیم میان روسیه و غرب یکی را انتخاب کنیم، بدون تردید در جهت منافع ملی امان است که روسیه را برگزینیم!

اهورامزدا ایرانزمین را از دروغ، دشمن و خشکسالی نگاه دارد!

__________________
____________________________________________________

Āmrikā behtar ast yā Russiye?

Putin va Obāmā
Tā chand sāle pish, agar kasi in ra az shomā miporsid, be ehtemāle besyār, in pāsokhe manteqi vali pishe pā oftāde rā be u midādid ke: “yek hokumate melli va mostaqel bāyad bekushad tā khod rā dar sharāyeti nayandāzad ke majbur shavad miāne do abarqodrate raqib, yeki rā bargozinad.”

Osulan az gozashte niz be mā āmukhteand ke yek hokumat va mellate mostaqel bāyad talāshash in bāshad ke dar miāne abarqodrathāye raqib, bitarafiye khod rā negā dārad va az nazdik shodane bish az andāze be yeki az do taraf, beparhizad.

Pāsokhe bedune kārbord
Vali in pāsokh moddathāst ke digar kārborde khod rā az dast dāde va āshkār shode ast ke namitavānad dar amal be kār gerefte shavad.

Sharāyete konuniye donyā, beviĵe taghyir va tahawolāte pas az forupāshiye bloke Sharq va pishrafthāye chashmgir dar zamineye ertebātāt ke monjar be ideye “dehkadeye jahāni” niz shode ast, ejāzeyi be keshvarhā namidahad ke bitaraf bemānand.

Jange Sard Fartur az: Costalonga
Hattā agar keshvari khod rā kenār kashide va be digarān kāri nadāshte bāshad, in digarān hastand ke bā u kār dārand.

Dar donyāye konuni, keshvarhā bar ruye yekdigar taasir migozārand va az yekdigar taasir mipazirand. Har che ham ke pishtar miravim, in taasirgozāri va taasirpaziri bishtar mishavad.

Az suye digar siāsathāye Āmrikā va Russiye beviĵe dar mourede masāele marbut be mantaqeye mā (mantaqeye Khāvare Miāne) niz, ruz be ruz az yekdigar fāseleye bishtari migirand. Dar natije, hattā agar khod ham nakhāhim, saranjām ruzi majbur khāhim shod ke be yeki az do taraf, nazdiktar shavim.

Bā in hesāb, bāyad bebinim kodām yek az in do taraf, bishtar be sude māst va behtar mitavānad mā rā dar rasidan be manāfeye melliyemān yāri namāyad?

Do namāyeye motafāvet
Dar vākonesh be in mouzu va talāsh barāye yāftane pāsokhi barāye in porsesh, biderang dar zehne besyāri az mā Irānihā, do tasvire jodāgāne shekl migirad:

1-Dar yek tasvir, jodāyiye Arān va Āzarbāyjān az khāke mihan, doshmaniye gāh va bigāhe Russiye bā Irān, siāsathāye zedde Pārsiye Shouravi dar Āsiāye Miāne, eshghāle Irān va khiānathāye Hezbe Tude be mellat va keshvare Irān dide mishavad,

2-Va dar namāyeye digar, ravābete garme Irān va Gharb dar dourāne Jange Sard, ruzgāre farāvāni va sarbolandiye Irān dar zamāne Shāh va poshtibāniye Gharb, beviĵe Āmrikā az siāsathāye Irān dar ān dourān, be chashm mikhorad.

Nāgofte peydāst ke chonin tasvir va bardāshti, mā rā be kojā rahnemun khāhad kard! Vāqeiyat in ast ke in gune negaresh, sālhāst ke kāre mā Irānihā rā, dar gozineshe miāne Sharq va Gharb “āsān” nemude va sabab shode ast tā taqriban dar hameye mavāred, Āmrikā va Gharb rā behtar az Russiye va Sharq bedānim va ānhā rā be chashme mottahedāne behtar va qābele eetemādtari bengarim.

Vali be rāstt, tā che andāze in negaresh va tasvir dorost va bitarafāne ast? Va in bardāsht va negāh tā che andāze bar vāqeiyāt ostovār mibāshad? Āyā in tasvir bā ānche ke dar vāqeiyat rokh dāde va midahad sāzgār va hamāhang ast? Va yā kasāni in tasvire zibā rā barāye mā sākhte va dar maghzemān foru bordeand tā mā rā khām nemude va be onvāne abzāri barāye rasidan be ahdāfe khod, be kār girand?

Hattā yek negāhe kolli be ānche ke dar devist, sisad sāle gozashte bar sare mihanemān āmade ast, kāfi ast tā be mā yādāvari konad, ruydādhāye pirāmunemān, ān gune ham ke mā mipendārim, siāh va sepid nistand.

Touzihe chand nokte
Bā in ke hadafe neveshteye pishe ru, in nist ke be joziyāt bepardāzad vali eshāre be chand mouzu rā, zaruri midānad:

Dar mourede jodāyiye Arān va Āzarbāyjān az khāke mihan, in tanhā Russiye nist ke moqasser ast va in tanhā Russiye nabud ke be doshmani bā Irān pardākht, balke keshvarhāye Urupāyi az jomle Farānse va Engelestān ham, dar in kār dekhālat dāshtand.


Ahurāmazdā Irānzamin rā az dorugh, doshman va khoshksāli negāh dārad!

______________________________

۲ نظر:

  1. خوب بود که به کودتای کثیف 28 مرداد هم اشاره می کردید که استقلال کشور ما را حداقل 50 سال عقب انداخته است.من نمی دونم شما چرا انقدر از خاندان مزدور و سراسر تجمل پهلوی دفاع می کنید؟!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. واقعیت رویداد ۲۸ مرداد هنوز به درستی آشکار نشده است. پژوهش در این مورد باید توسط یک گروه علمی که بی طرف و به دور از هرگونه جهت گیری سیاسی باشد، انجام گیرد. همه نوشته های کنونی در مورد ۲۸ مرداد یا برای کاملا سیاه نشان دادن آن است و یا برای معرفی آن به عنوان روز نجات ایران از همه بدبختی های آن زمان! به باور من هر دو جهت گیری نادرست هستند.
      در مورد شاه هم باید گفت که پشتیبانی از شاه به هیچ روی به معنی پشتیبانی از نظام شاهنشاهی نیست. نظام شاهنشاهی نمی تواند پاسخگوی دشورای های کنونی ایران باشد. ولی به باور من شخص شاه و بویژه رضا شاه بزرگ از میهن پرست ترین فرمانروایان این کشور بوده اند. ولی بازهم اشاره کنم که این به معنی این نیست که همه کارها آنها خوب بوده است: از دست دادن بحرین، آن هم به آن صورت، نمونه خوبی از این اشتباهات (گاه بسیار بزرگ) است.
      نگاهی به این نوشته بیاندازید:
      http://zagrosaryan.blogspot.fr/2010/06/blog-post.html

      حذف

گزینه نام / آدرس اینترنتی را زده و نام خود را وارد کنید.