۱۳۹۴ شهریور ۴, چهارشنبه

آیا آن چه که نباید بشود، دارد می شود؟

آیا تهران، شیراز، تبریز، اهواز، اصفهان، ... به این روز خواهند افتاد؟
libyanwarthetruth.com
تفاهم لوزان انجام گرفت،...
توافق وین امضا شد،...
بخشی از پول های بلوکه شده ایران را آزاد کردند،...
وزرای خارجه ایران و آمریکا چندین دیدار بدون واسطه داشتند که در آن به گفتگوهای "دوستانه" پرداختند و "خودمانی" گپ زدند،...
شرکت های بزرگ خارجی چپ و راست وارد کشور شدند و می شوند و برخی از آنها که جدی ترند حتی مسولان دولتی خود را نیز به همراه آورده اند تا بهتر بتوانند چانه زنی کنند،...
به مسولان ایرانی بویژه به نمایندگان وزارت خارجه ایران احترام گذاشته می شود،...
وزیر خارجه انگلستان به ایران آمده است و سفارتخانه این کشور را در تهران بازگشایی نموده است، ...
همزمان سفارت ایران در لندن دوباره گشوده و آغاز به کار کرده است،...
در برگشت هم جناب وزیر خارجه انگلستان سخنان مثبت و زیبایی که تا کنون کمتر سابقه داشته است را در مورد ایران و ایرانیان بر زبان رانده است،...
آهنگ سخن مسولان آمریکایی و همچنین دیگر کشورهای غربی نسبت به ایران به گونه چشمگیری نرمتر شده است و حتی سخن از همکاری های فراگیرتر از توافق هسته ای، به میان آمده و هیجان شرکت های بزرگ چند ملیتی را بالا برده است،...
اینجا و آنجا نیز سخن از عادی شدن رابطه ایران و آمریکا و حتی گشودن دوباره سفارتخانه ها به میان آمده است،... کوتاه سخن این که (از دید غرب) ایران دارد به ایرانی دیگر تبدیل می شود و راه را برای همکاری های گسترده اقتصادی-سیاسی هموار می سازد.

غرب از "بازگشت ایران به آغوش جامعه جهانی" نه تنها استقبال کرده است بلکه سخاوتمندانه پیش افتاده و با صدای رسا به ایران خوش آمدگویی هم می کند. انگار که ایران را به هر ترفندی هم که بوده، دوباره به خانواده بزرگ جهانی برگردانده اند و با این کار نه تنها از جنگ و خونریزی پیشگیری کرده اند بلکه سبب شده اند تا آینده ای زیبا و درخشان، هم از نظر سیاسی و هم البته از نظر اقتصادی در انتظار ملت ایران و جامعه جهانی باشد.

ملت ایران نیز پس از سالها بایکوت های رنگارنگ و فشارهای گوناگون سیاسی - اقتصادی - فرهنگی، از این که دوباره توسط دیگر اعضای جامعه جهانی (بویژه اعضای قدرتمند و گردن کلفت آن) پذیرفته می شوند شادمانند و از این که برداشته شدن بایکوت های اقتصادی می تواند به بهبودی زندگی آنها بیانجامد احساس خرسندی می کنند. دستکم بخشی از ملت این احساس را دارند... حتی اگر آنهایی را که از احتمال باز شدن مک دونالد در تهران در پوست خود نمی گنجند، را هم به شمار نیاوریم، باز هم گروه بزرگی از ملت، از بوجود آمدن شرایط کنونی خرسندند و انتظار دارند که با "عادی" شدن رابطه با غرب کمی از فشارهای زندگی روزمره بر آنها کاسته شود...

در ظاهر همه چیز خوب به پیش می رود. ولی نمی دانم چرا آدم هر چه بیشتر به روند رویدادها نگاه و دقت می کند، بیشتر به یاد لیبی و قذافی می افتد! اصلا این تشابه و همانندی آن اندازه بسیار است که جیغ می کشد و به هیچ روی نمی توان آن را نادیده گرفت. هر اندازه هم که آدم مثبت و خوش بینی باشید و گاهگاهی هم از گفتن "انشاالله گربه است" خودداری نکنید، باز هم نمی توانید این تشابه را نبینید. همانندی و تشابه آنچنان بسیار است که انگار همان برنامه را کپی کرده اند و دارند گام به گام بر روی ایران پیاده می کنند.

واقعیت این است که ایران در دام بسیار خطرناکی گیر افتاده است و هر چه بیشتر می گذرد این دام تنگ تر هم می شود. غرب با یک برنامه حساب شده، و با بهره گیری از ابزار گوناگون، از بایکوت های سیاسی-اقتصادی گرفته تا بسیج سازمانهای جهانی بر ضد ایران و هجوم برنامه ریزی شده فرهنگی تا نفوذ در لایه میانی مدیریت کشور و ... توانسته است زمینه را برای پیاده کردن فاز نهایی پروژه درازمدت خود آماده سازد.

آنچه که امروز در ایران می گذرد، همانند رویدادهای لیبی در سالهای آخر دوران قذافی است. غرب، همان گونه که قذافی را مجبور کرد زیرساخت های اتمی اش را گرد آوری کرده، بار کشتی کند و به غرب بفرستد، محترمانه نیز توافق ننگین وین را به ایران چپاند و این کشور را دارد مجبور می کند که دست از همه پروژه های هسته ایش بردارد. غرب همان گونه که از قذافی رام شده تجلیل به عمل آورد و او را با راه دادن به گردهمایی سران، خام کرد، امروز نیز از حسن روحانی و جواد ظریف تجلیل به عمل می آورد و با گپ های خودمانی آنها را خام می کند.

این گونه وحشی گری ها هیچگاه برای ملت دمکراسی نخواهد آورد!
libyanwarthetruth.com
در آینده بخش های دیگر این پروژه، گام به گام و بر پایه برنامه از پیش ریخته شده پیاده خواهند شد. در فاز کنونی تعادل کشور مورد هدف است. چند دستگی های تازه ای آغاز خواهند شد، موج تازه ای از اظهار نظر های بی پایه مدیران کشور و متهم سازی یکدیگر به راه خواهد افتاد، پیش بینی های جدیدی آینده ناگوار کشور را هشدار خواهند داد، بر شدت رشوه و فساد اداری افزوده خواهد شد، بهای کالاهای ضروری به گونه ای غیر طبیعی نوسان خواهد کرد و هر چه بیشتر بر نگرانی ملت و به هم خوردن تعادل کشور خواهد افزود.

رویدادهای نابهنگام و تکان دهنده ای از قبیل سرنگونی هواپیما، آتش سوزی در سینما یا خوابگاه دانشجویان، درگیری و کشتار در استادیوم ها و کلا جاهایی که تعداد بسیاری از شهروندان حضور دارند رخ خواهند داد. در لیبی سرنگونی هواپیمای مسافربری و کشته شدن سرنشینان بسیار آن از جمله شهروندان اروپایی و مسائل پیش آمده در نتیجه آن، در به هم خوردن تعادل این کشور موثر بود. سرنگونی هواپیمای مسافربری در شرق اوکراین نیز، همین نقش را باید بازی می کرد که تا اندازه ای هم داشت به هدف می رسید. شوک ناشی از آن نه تنها شهروندان عادی شرق اوکراین، بلکه رزمندگان دنباس را نیز سردرگم کرده بود و داشت برای آنها دردسر درست می کرد. البته در این مورد مشاوران باتجربه روسی توانستند به هنگام، اثر مثبت خود را بگذارند. (شگفت هم نبود. آخر آنها در دوران آموزشی مجبورند کتاب معروف سیا موسوم به "روش های خرابکاری" را بارها بخوانند...)

همزمان با افزایش ورود توریست ها، راه برای خبرچینان و جاسوسان بیگانه نیز بازتر خواهد شد تا شرایط را با چشمان خود بررسی کرده و آن را برای مرحله نهایی چک کنند. (حتی دستگاههای پیشرفته کامپیوتری و ماهواره های مدرن کنونی نتوانسته اند نقش عامل انسانی جاسوسی سنتی را از میان بردارند.)

شاید نیازی به گفتن نباشد که غرب در زمانبدی برنامه های دقیق خود، توجه ویژه ای برای انتخابات و همه پرسی های کشور قائل است. انتخابات اسفندماه آینده در ایران در برنامه غرب جایگاه ویژه خود را دارد و تردیدی نیست که حتی در مورد احتمالات گوناگون و جزییات آنها نیز برنامه ریزی شده است.

آشوبهای پس از این انتخابات می تواند به چند دستگی و هرج و مرج در کشور، برادر کشی و افتادن ایران به روز سوریه، لیبی و یا در بهترین حالت به روز سومالی بیانجامد. چنین شرایطی غرب را یک گام دیگر به هدف اصلی اش که تجزیه ایران است نزدیک تر می کند.

با توجه به آنچه گذشت، باید گفت که توافق ننگین وین، تنها بخش کوچکی از پروژه درازمدت غرب در مورد ایران و خاورمیانه است. این که بپنداریم امتیاز دادن مصلحتی به غرب، می تواند از آز سیری ناپذیر آنها بکاهد و به ثبات کشور یاری برساند، یک اشتباه بزرگ و جبران ناپذیر تاریخی است که نتایج شوم آن حتی دامن نسل های آینده این کشور را نیز خواهد گرفت. این اشتباه، اگر از سر خیانت نباشد بدون تردید از سر نادانی است. نادانی از این که غرب، در برنامه درازمدت خود یک ایران بزرگ و یکپارچه را تهدیدی مهم به شمار می آورد و تنها راه رویارویی با این تهدید را (دستکم در شرایط کنونی) در این می بیند که این کشور را چند پاره و تجزیه کند. همه سیاست های غرب در مورد ایران، بر محور این پروژه می چرخد و از چند دهه گذشته تا کنون حتی سر سوزنی هم در آن تغییر داده نشده است.

شوربختانه ایران در شرایط کنونی، امکان چندانی ندارد که بتواند غرب را به تجدید نظر در این مورد وادارد. ایران برای رسیدن به این هدف نیاز به یاری یک نیروی سوم دارد. تنها راه منطقی به جا مانده برای ایران که بتواند با آن خود را از شرایط کنونی بیرون بکشد، نزدیکی با روسیه و همکاری راهبردی با این کشور است. گزینه ای که خودبخود ما را به نقش علی خامنه ای و بازی حساب شده او در این مورد می رساند.

هرچند که ادعای "همه چیز زیر کنترل رهبری است" بیشتر به یک باور نادرست عمومی می ماند، ولی این واقعیت را نمی توان نادیده گرفت که علی خامنه ای نقش مهمی را در روند امور کشور بازی می کند و حتی گفته می شود که پذیرفتن بند بند توافق وین را با مشاوره تلفنی با او انجام داده اند. از سوی دیگر او از دید شخصیتی، فردی بسیار "بدبین" و دیرباور است. در واقع همین بدبینی او، یکی از اندک امتیازات مهمی است که وی نسبت به محمدرضا پهلوی دارد.

در دنیایی که حتی کشورهای عضو ناتو یک دست خود را در پشت می گیرند تا غافلگیر نشده و توسط دیگر اعضای کلوب گاز گرفته نشوند، و در دنیایی که زور قانون را تعریف می کند و حتی تاریخ را باز می نویسد، ساده انگار و خوش باورهایی از جنس محمدرضا پهلوی، محمد خاتمی، جواد ظریف و آخوندک روحانی، می توانند سر ایران را بر باد بدهند.

با این توصیف، این پرسش به پیش می آید که چگونه علی خامنه ای تا به اینجا با توافق وین همراهی کرده است و چرا؟ یک احتمال آن این است که علی خامنه ای آگاهانه برای زمینه سازی حرکت سپسین (بعدی) خود، دست به چنین کاری زده باشد. احتمالی که در واقع راه بیرون آمدن ایران از تله کنونی در آن نهفته است و حتی می تواند آینده روشنی را برای ایران و ایرانیان ترسیم سازد.

اگر این احتمال درست نباشد، آنگاه باید اعتراف کرد که آنچه نباید بشود، دارد می شود و ما همچنان خوابیم!

درپست آینده در مورد این احتمال سخن خواهد رفت.

اهورامزدا ایرانزمین را از دروغ، دشمن و خشکسالی نگاه دارد!

__________________
____________________________________________________

Āyā ānche nabāyad beshavd, dārad mishavad?

Āyā Tehrān, Shirāz, Tabriz, Ahvāz, Esfahān, ...
be in ruz khāhand oftād?
libyanwarthetruth.com
Tafāhome Louzān anjām gereft…
Tavāfoqe Vian emzā shod…
Bakhshi az pulhāye bloke shodeye Irān rā āzād kardand…
Vozarāye Khārejeye Irān va Āmrikā chandin didāre bedune vāsete dāshtand ke dar ān be goftoguhāye “dustāne” pardākhtand va “khodemāni” gap zadand…
Sherkathāye bozorge khāreji chap o rāst vārede keshvar shodand va mishavand va barkhi az ānhā ke jedditarand hattā masuulāne doulatiye khod rā niz be hamrāh āvardeand tā behtar betavānand chānezani konand…
Be masuulāne Irāni be viĵe be namāyandegāne Vezārate Khārejeye Irān ehterām gozāshte mishavad…
Vazire Khārejeye Engelestān be Irān āmade ast va sefāratkhāneye in keshvar rā dar Tehrān bāzgoshāyi nemude ast…
Hamzamān sefārate Irān dar Landan dobāre goshude va āghāz be kār karde ast…
Dar bargasht ham janābe Vazire Khārejeye Engelestān sokhanāne mosbat va zibāyi ke tā konun kamtar sābeqe dāshte ast rā dar mourede Irān va Irāniān bar zabān rānde ast…
Āhange sokhane masuulāne Āmrikāyi va digar keshvarhāye Gharbi nesbat be Irān be guneye chashmgiri narmtar shode ast va hattā sokhan az hamkārihāye farāgirtar az Tavāfoqe Hasteyi be miān āmade va hayajāne sherkathāye bozorge chandmelliyati rā bālā borde ast…
Injā o ānjā sokhan az āddi shodane rābeteye Irān va Āmrikā va hattā goshudane dobāreye sefāratkhānehā be miān āmade ast…
Kutāhe sokhan in ke (az dide Gharb) Irān dārad be Irāni digar tabdil mishavad va rāh rā barāye hamkārihāye gostardeye eqtesādi-siāsi hamvār misāzad.

Ahurāmazdā Irānzamin rā az dorugh, doshman va khoshksāli negāh dārad!

______________________________

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

گزینه نام / آدرس اینترنتی را زده و نام خود را وارد کنید.