۱۳۹۴ مهر ۲۷, دوشنبه

آیا در “بیت رهبری" کودتایی آرام در جریان است؟

دستبوسی شاه
روز ۲۶ دی ماه سال ۱۳۵۷ محمدرضا پهلوی شاه ایران با چشمانی گریان خود را برای ترک خاک میهن آماده می کرد. چند خیابان آنسوتر، در یکی از ساختمانهای نظامی تهران، ژنرال هویزر آمریکایی داشت فرماندهان نظامی ایران را توجیه می کرد و در واقع به آنها دستور می داد که در برابر شورش های خانمانسوز خیابانی دست به کاری نزنند و تا دستور بعدی منتظر بمانند. هویزر با پررویی تمام حتی درخواست کرده بود که بالگرد حامل شاه به فرودگاه باید از بالای ساختمانی که او در آن قرار داشت پرواز کند تا با چشمان خود ببیند و مطمئن شود که دستورات ابلاغ شده را آن گونه که باید، اجرا کرده اند!

فرماندهانی که تا دیروز تا کمر در برابر شاه خم می شدند و خود را فدایی او می خواندند، امروز نه تنها در کنار او قرار نداشتند بلکه با خواری تمام در انتظار اوامر و دستورات بیگانگان مانده بودند. در حالی که با چشمان خود می دیدند که کشور دارد به ویرانی و سیاهروزی کشیده می شود.

روند واکنش و تصمیم گیری های "بیت رهبری" در مورد توافق هسته ای و برجام نه تنها پرسش برانگیز است بلکه به گونه نگران کننده ای به ما هشدار می دهد که در آن لانه، خبرهایی هست. واکنش های ضد و نقیضی که از این کانون قدرت به گوش می رسد، نگران کننده است و به نظر می رسد که یک جنگ قدرت آرام در جریان است.

البته در اینجا منظور آن افسران رشید و درجه داران فداکاری نیستند که تا پای جان ایستادند و حتی برخی از آنها به دست دژخیمان و بدون محاکمه در پشت بامها تیر باران شدند و با اهدای جان خود به مام میهن ثابت کردند که سرباز راستین و میهن پرست واقعی هستند. بلکه منظور آنهایی هستند که در بالای سیستم نظامی کشور قرار داشتند و سرنوشت کشور در دست آنها قرار گرفته بود ولی آنها با فراموش کردن سوگند مقدس خدمت به میهن، به ساخت و پاخت با بیگانگان پرداخته و عملا به خیانت به کشور دست می زدند.

سرانجام هم زمانی که گندشان را زدند، دمشان را روی کولشان گذاشته و به خارج از کشور گریختند و هر کدام در گوشه ای با خواری و ذلت دست گدایی به سوی بیگانگان دراز کردند. اینجا و آنجا هم خاطرات دروغینی را سرهم بستند تا به گونه ای خیانتهای ننگین خود را توجیه کنند. در حالی که حتی همین خاطرات غیر واقعی نیز نه تنها کمکی به انها نکرد، بلکه گند نابکاری هایشان را هم بیشتر در آورد. در پایان نیز بسیاری از آنها در غربت و با خواری و نکبت رخت از این دنیا بستند و رفتند و نام ننگین خود را در تاریخ این آب و خاک به جای گذاشتند...

تازه این بخش نظامی کشور بود! در بخش سیاسی که فساد دیگر همه جا را گرفته بود و بیگانگان تا درونی ترین بخش های اجرایی کشور رخنه کرده بودند و با آلوده کردن سیاستمداران کشور آنها را به کارگزاران خود تبدیل نموده بودند. البته در ظاهر همه آنها فرمانبر بودند و به پای شاه می افتادند و خود را جان نثار معرفی می کردند ولی در پنهان هرکدام سر در آخور بیگانه ای داشتند...

در واقع از مدتها پیش از انقلاب شوم ۵۷، موریانه فساد و تباهی به جان حکومت ایران افتاده بود و پایه های آن را از درون خورده بود. حتی نزدیک ترین حلقه های نزدیک به شاه نیز دچار فساد گشته بودند و می کوشیدند با ایجاد یک دربار موازی سهم بیشتری را از کیک قدرت به خود اختصاص دهند. همانهایی که با بیگانگان برنامه ریختند و نگذاشتند که ملت پی به بیماری شاه ببرد و زمینه را برای جانشینی او هموار سازد. برخی از پژوهشگران بر این باورند که اگر پزشک فرانسوی شاه کارشکنی نکرده بود و شاه، با صداقت بیماری خود را با ملتش در میان می گذاشت و ولیعهد را به جای خود قرار می داد، سرنوشت ایران به سمت و سوی دیگری می رفت. ولی نگذاشتند. همانهایی که به پای او می افتادند، او را جانشین خدا بر روی زمین می نامیدند و وی را فصل الخطاب می خواندند، نگذاشتند!

در پایان نیز متن سخنرانی ویرانگر "صدای انقلاب شما را شنیدم" را نوشتند، و در حالی که تا کمر خم شده بودند آن را به پیشگاه همایونی تقدیم کردند و محترمانه شاه بیمار را به پای میکروفون کشاندند تا با خواندن آن متن، فروپاشی ایران را به نقطه غیر قابل برگشت برساند. همانها نیز سرانجام شاه را محترمانه زیر فشار گذاشتند و این مرد بیمار را در هواپیما نشانده و به خارج از ایران فرستادند. چیزی که از همان آغاز خواست بیگانگان بود. البته آنها با ساده انگاری گمان می کردند که پاسخ خدمت های خود به بیگانگان را دریافت خواهند کرد. در حالی که بعدها خود آنها نیز به دستمال های کاغذی دیگری تبدیل شدند که دیگر استفاده ای نداشتند و به زباله دان پرتآب شدند...

البته این که چه بر سر آنها آمد و سرانجامشان به کجا کشید، چندان مهم نیست... مهم این است که در نتیجه کارهای آنها میهن به فروپاشی و ویرانی کشیده شد و حتی یکپارچگی خاک کشور نیز مورد تهدید قرار گرفت. مهم این است که بدانیم چگونه گروهی به ظاهر فرمانبر و جان نثار، با رخنه در مراکز قدرت و تصمیم گیری، آرام و آهسته برنامه بیگانگان را به پیش بردند و کار را به جایی رساندند که دیگر چاره ای برای آن پیدا نمی شد. نتیجه اش هم آن شد که دیدیم...

دستبوسی رهبر
اکنون به نظر می رسد که تاریخ دوباره تکرار می شود. آنچه که امروز در کشورمان می گذرد، به گونه نگران کننده ای شبیه شرایط آن روز ایران است و آدم را به یاد آن روزهای شوم می اندازد. علی خامنه ای مانند محمدرضا پهلوی بیمار است. افزون بر آن سالخوردگی علی خامنه ای، خواه ناخواه از قدرت و فعالیت او می کاهد. همان گونه که به نادرست می گفتند شاه بر همه امور مملکت مسلط است و کنترل همه چیز را در دست خود دارد، امروز نیز گفته می شود که رهبر بر همه امور کشور نظارت کامل دارد و آنها را کنترل می کند. همان گونه که به نادرست می گفتند شاه تصمیم گیرنده نهایی است، امروز نیز گفته می شود که رهبر، فصل الخطاب همه امور مملکت است. همان گونه که از روی چاپلوسی، شاه را سایه خدا بر روی زمین می نامیدند، امروز نیز رهبر را نماینده خدا در زمین می خوانند. همان گونه که با خم شدن در برابر شاه و خود را جان نثار معرفی کردن، برنامه بیگانگان را گام به گام به پیش می بردند، به نظر می رسد که امروز نیز با بوسه زدن بر دست رهبر و خود را فدایی او خواندن، دارند برنامه بیگانه ساخته را گام به گام به پیش می برند.

هم میهنان گرامی،
روند واکنش و تصمیم گیری های "بیت رهبری" در مورد توافق هسته ای و برجام نه تنها پرسش برانگیز است بلکه به گونه نگران کننده ای به ما هشدار می دهد که در آن لانه، خبرهایی هست. واکنش های ضد و نقیضی که از این کانون قدرت به گوش می رسد، نگران کننده است و به نظر می رسد که یک جنگ قدرت آرام در جریان است. ناهماهنگی های آشکار "بیت رهبری" در تصمیم گیری در مورد مسله بسیار مهم توافق هسته ای و چرخش های حساب نشده آن بسیار شگفت آور است و آدم را به تردید می اندازد که نکند جناح سازشکار با غرب، دست به کودتایی خاموش در "بیت رهبری" زده و کنترل آن را به دست خود گرفته است.

همان گونه که ملت نمی دانستند در دربار بسته شاه چه می گذرد، امروز هم نمی دانند در کانون بسته "بیت رهبری"چه خبر است. همان گونه که در دربار محمدرضا پهلوی، خیانتکاران مزدوری رخنه کردند و روند امور مملکت را آن گونه که بیگانگان می خواستند تغییر دادند، به نظر می رسد که امروز نیز کسانی در "بیت رهبری" رخنه کرده اند و برنامه های بیگانگان را به پیش می برند. همان گونه که گردانندگان اصلی دربار، کنترل شاه بیمار را در دست خود گرفته بودند و با سرنوشت کشور بازی می کردند، امروز نیز به نظر می رسد که گردانندگان اصلی "بیت رهبری" کنترل رهبر بیمار و سالخورده را در دست خود گرفته اند و می روند تا بار دیگر سرنوشت این کشور و ملت را آن گونه که بیگانگان خواهان آن هستند رقم بزنند. با این توصیف حتی می توان سرانجامی همچون سرانجام محمدرضا پهلوی را برای علی خامنه ای تصور کرد. ولی مهم این نیست! این که چه بر سر علی خامنه ای بیاید و سرانجامش به کجا بکشد چندان مهم نیست. مهم این است که کشورمان در نقطه بسیار حساسی قرار گرفته است که هر گونه غفلتی می تواند نتایج بسیار وخیمی به بار بیاورد که نه تنها نسل کنونی بلکه نسل های آینده این آب و خاک را نیز گرفتار خود خواهد کرد.

دیگر مانند سی، چهل سال پیش نیست که انقلاب و کودتاها تنها به درگیری های خیابانی، کشته های محدود، گرانی و "دردسرهایی" از این قبیل منجر شود. انقلابهای کنونی ویرانگرند و نتایجی بارها شوم تر به بار می آورند، بنیان کشورها را از ریشه می زنند، زیرساخت های کشورها را نابود می کنند و ملتها را آواره در و دشت می سازند. در انقلاب های کنونی، جانورانی مانند داعش را به جان ملتها می اندازند و بوسیله آن همه هستی و نیستی آنها را تباه می کنند. تنها کافی است نگاهی به سوریه و لیبی بیاندازیم. باور کنید آنچه که برای ایران برنامه ریخته اند بارها بدتر از آن چیزی است که دارد بر سر سوریه می آید!

برای آن که به آن روز نیفتیم، باید چشمانمان را بازتر کنیم و بدانیم که الویت های نخست ما، نگاهداری از یکپارچگی خاک کشور، پیشگیری از انقلاب و شورش های کور و جلوگیری از ایجاد هرج و مرج است. باید بدانیم و به یکدیگر یادآوری کنیم که غرب یک ایران یکپارچه را تهدیدی برای برنامه های راهبردی خود در منطقه می داند و همه سیاست های خود را در راستای تجزیه ایران تنظیم کرده است. باید برای یک بار هم که شده دریابیم، از غرب (با سیاست های کنونی اش) چیزی غیر از بدبختی و سیاهروزی به ایران نخواهد رسید.

در شرایط کنونی، یکی از مهمترین عوامل داخلی که می تواند ما را در برابر تهدیدهای غرب تضمین کند، این است که همبستگی ملت را بر پایه اندیشه های میهن پرستانه ترویج داده و در گسترش آن در همه اقشار و طبقات جامعه بکوشیم و اجازه ندهیم غربگراهای ساده انگاری که برای باز شدن شعبه های مک دونالد در تهران له له می زنند، سرنوشت ما را تعیین کنند.

در همین رابطه مهمترین عامل خارجی نیز، که می تواند ما را در رسیدنمان به هدف یاری کند، دستکم در شرایط کنونی دنیا و منطقه، نزدیکی و اتحاد راهبردی با روسیه است. وگرنه انتظار داشتن از آخوندهای چال کرده در "بیت رهبری" به همان اندازه فاجعه بار است که دل بستن به آخوندک پشت هم انداز حسن روحانی و وزیرک فیسبوک باز جواد ظریف!

پی نوشت:
این احتمال نیز داده می شود که ایران به منظور خرید زمان، دست به چنین توافق و همکاری هایی با غرب زده است. ولی حتی اگر این احتمال نیز درست باشد، این گونه انداختن کشور به چنگ غرب، سرانجامی غیر از گیر افتادن در تله صندوق جهانی پول و بانک جهانی نخواهد داشت و همراه با ریسک های بزرگ و خسارات جبران ناپذیری خواهد بود.

اهورامزدا ایرانزمین را از دروغ، دشمن و خشکسالی نگاه دارد!

__________________
____________________________________________________

Āyā dar “Beyte Rahbari”
kudetāyi ārām dar jaryān ast?

Dastbusiye Shāh
Ruze 26 Dey māhe sāle 1357 MohammadRezā Pahlavi shāhe Irān bā chashmāni geryān khod rā barāye tarke khāke mihan āmāde mikard. Chand khiābān ānsutar, dar yeki az sākhtemānhāye nezāmiye Tehrān, ĵenrāl Huizer Āmrikāyi dāsht farmāndehāne nezāmiye Irān rā toujih mikard va dar vāqe be ānhā dastur midād ke dar barābare shureshhāye khānemānsuze khiābāni dast be kāri nazanand va tā dasture baadi montazer bemānand. Huizer bā porruyiye tamām hattā darkhāst karde bud ke bālgarde hāmele Shāh be forudgāh bāyad az bālāye sākhtemāni ke u dar ān qarār dāsht parvāz konad tā bā chashmāne khod bebinad va motmaen shavad ke dasturāte eblāgh shode rā ān gune ke bāyad, ejrā kardeand!

Farmāndehāni ke tā diruz tā kamar dar barābare Shāh kham mishodand va khod rā fedāyiye u mikhāndand, emruz na tanhā dar kenbāre u qarār nadāshtand balke bākhāriye tamām dar entezāre avāmer va dasturāte bigānegān mānde budand. Dar hāli ke bā chashmāne khod mididand ke keshvar dārad be virāni va siāhruzi keshide mishavad.

Ravande vākonesh va tasmimgirihāye “Beyte Rahbari” dar mourede Tavāfoqe Hasteyi va BARJĀM na tanhā porseshbarangiz ast balke be guneye negarān konandeyi be mā hoshdār midahad ke dar ān lāne khabarhāyi hast. Vākoneshhāye zedd o naqizi ke az in kānune qodrat be gush miresad, negarān konande ast va be nazar miresad ke yek jange qodrate ārām dar ānjā dar jaryān ast.

Albatte dar injā manzur ān afsarāne rashid va darajedārāne fedākari nistand ke tā pāye jān istādand va hattā barkhi az ānhā be dast deĵkhimān va bedune mohākeme dar poshte bāmhā tirbārān shodand va bā ehdāye jāne khod be māme mihan sābet kardand ke sarbāze rāstin va mihanparaste vāqeyi hastand.

Ahurāmazdā Irānzamin rā az dorugh, doshman va khoshksāli negāh dārad!

______________________________

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

گزینه نام / آدرس اینترنتی را زده و نام خود را وارد کنید.