۱۳۹۳ مهر ۱۵, سه‌شنبه

غرب از جان ایران چه می خواهد؟ بخش پنجم و پایانی

بخش پیشین

غرب از هم اکنون نقشه خاور میانه آینده را آماده کرده است!
به پرسشی که در آغاز این نوشته آمد، بر می گردیم: براستی غرب از جان ایران چه می خواهد؟

شاید در نگاه نخست بتوان این گونه استدلال نمود که غرب در ایران هیچ هدف ویژه ای را دنبال نمی کند و تنها در اندیشه منافع "ملی" خود است.

شاید بتوان گفت که غرب همچون دیگر قدرتهای مطرح جهانی، در ایران نیز، مانند دیگر جاهای دنیا، به دنبال منافع خویش است. کاری که نه تنها از آن نمی توان ایرادی گرفت، بلکه به آسانی نیز قابل درک است. در واقع دفاع از منافع کشور، یکی از وظایف اصلی دولتها به شمار می آید. کشورهای غربی نیز، مانند هر کشور دیگری این حق را دارند که به دنبال منافع خود باشند و آن را پیگیری نمایند. این به خودی خود، به معنی دشمنی با دیگر کشورها نیست و نمی تواند مورد نکوهش قرار گیرد.

دشواری در روابط ایران و غرب
اما آنچه که در روابط ایران و غرب دشواری ایجاد نموده است، این است که غرب مدتهاست، یک کشور بزرگ و یکپارچه مانند ایران، آن هم با آن همه دارایی و منابع رو و زیرزمینی که این کشور دارد و افزون بر آن در یکی از مهمترین مناطق جهان نیز قرار گرفته است، را به عنوان تهدیدی برای منافع راهبردی و درازمدت خویش به شمار می آورد. دکترین غرب نمی تواند بپذیرد که کشوری با این اهمیت و سابقه تاریخی همچنان یکپارچه برجا بماند. چرا که بر این باور است، چنین کشوری سرانجام می تواند اهداف غرب را، به ویژه در منطقه حساس خاور میانه به چالش بگیرد و برای آنها دردسر ایجاد کند.
دکترین غرب نمی تواند بپذیرد که کشوری با این اهمیت و سابقه تاریخی همچنان یکپارچه برجا بماند. چرا که بر این باور است، چنین کشوری سرانجام می تواند اهداف غرب را، به ویژه در منطقه حساس خاور میانه به چالش بگیرد و برای آنها دردسر ایجاد کند.

ایده تجزیه ایران
برای پیشگیری از این سناریو و از میان برداشتن این تهدید نیز، سیاستمداران غربی مدتهاست که به این نتیجه رسیده اند، بهترین (و شاید تنها) راه حل، تقسیم و تجزیه این کشور است. درواقع ریشه اصلی همه ناسازگاری ها در روابط غرب و ایران از بیش از پنجاه سال گذشته، و حتی در دوران شاه، در همین نکته نهفته است.

ایران در دوران پهلوی به عنوان یکی از مهمترین و پروپاقرص ترین متحدان غرب، سیاستهای آنها را در منطقه پیاده می کرد و با گذاشتن سخاوتمندانه امکانات خود در اختیار نهادهای غربی از جمله ناتو، همچون دیواری در برابر گسترش بلوک شرق در منطقه، سر بر آورده و به "دوستان" غربی خود خدمت می نمود.

ولی همین که صحنه شطرنج جهانی تغییر پیدا کرد و غربی ها دریافتند که کار بلوک شرق به پایان رسیده است، همین "دوستان" غربی، متحد ساده انگار و خوش باور خود، شاه را، آن گونه آواره در و دشت کردند که در کمتر تاریخی دیده و نوشته شده است. آنها حتی کوچکترین ترحمی نیز به حال بیمار وی ننمودند.

اگر خوب دقت کنیم می بینیم که ایده تجزیه ایران، یکی از مهمترین اهداف غرب در رابطه با این کشور به ویژه در دوران آشوبهای شوم ۱۳۵۷ نیز تشکیل می داده و سیاستهای آن دوران غرب را در برابر ایران تعیین می نموده است.

حکومت دینی
یکی از دلایل اصلی همکاری غرب در به قدرت رساندن حکومت دینی در ایران، همین بود که آنها می خواستند با به خدمت گرفتن حکومت دینی، اندیشه های ملی گرایانه را در ایران از میان بردارند و راه را برای تجزیه این کشور هموارتر سازند. جاسوس های کارکشته انگلیسی و آمریکایی (که اتفاقا توسط حکومت شاه امکان فعالیت یافته بودند) به خوبی می دانستند که یک حکومت دینی به دلیل نداشتن انگیزه های ملی، کمتر از هر حکومت دیگری برای غرب دارای ریسک و خطر است و بهتر از هر حکومت دیگری می تواند به اهداف درازمدت آنها خدمت کند. البته بعدها آشکار شد که آنها اندیشه های میهن پرستانه ملت ایران را دست کم گرفته بودند...

جنگ ویرانگر هشت ساله
ایده تجزیه ایران را نیز باید، یکی از دلایل اصلی پشتیبانی غرب در ایجاد و به درازا کشاندن جنگ ویرانگر هشت ساله صدام بر ضد ملت ایران به شمار آورد. فراموش نکنیم که همزمان با این جنگ ویرانگر، گروههای گوناگون تجزیه طلب از گوشه و کنار ایران سر بر آوردند و خواستار خودمختاری بخش هایی از کشور شدند. بعدها هم آشکار شد که هم آن گروههای تجزیه طلب و هم آن سازمانهایی که در هنگامه جنگ خواستار تصفیه ارتش شده بودند، همه از یک جا دستور می گرفته اند و هدایت کنندگان خارجی آنها نیز، یک هدف را دنبال می کرده اند: فروپاشی ایران و تجزیه آن به چند کشور کوچک و قابل کنترل!
بعدها هم آشکار شد که هم آن گروههای تجزیه طلب و هم آن سازمانهایی که در هنگامه جنگ خواستار تصفیه ارتش شده بودند، همه از یک جا دستور می گرفته اند و هدایت کنندگان خارجی آنها نیز، یک هدف را دنبال می کرده اند: فروپاشی ایران و تجزیه آن به چند کشور کوچک و قابل کنترل!

برنامه هسته ای ایران
ردپای ایده تجزیه ایران را می توان در دیگر سیاستهای غرب در برابر کشورمان نیز مشاهده کرد. از الم شنگه غرب در مورد برنامه هسته ای ایران گرفته تا بایکوت های غیر قانونی غرب بر ضد ملت ایران، همه و همه نشان دهنده این واقعیت است که غرب در پنهان هدف دیگری را دنبال می کند و ادعای امنیت و دفاع از صلح جهانی تنها ابزاری است که غرب برای رسیدن به اهدافش به کار گرفته است و با آن سر ملت های دنیا را شیره می مالد. وگرنه حتی یک کودک دبستانی هم می تواند ببیند که توان موشکی ایران در برابر زرادخانه هسته ای ناتو، حتی قابل مقایسه هم نیست، چه رسد به این که حریفی جدی برای آن به شمار بیاید. در واقع همه جار و جنجال های غرب در رابطه با ایران در همین راستاست و همین هدف "تجزیه ایران" را دنبال می کند. وگرنه آنها نه دلشان برای ملت ایران سوخته است و نه دمکراسی در منطقه براستی برایشان اهمیتی دارد.

این که می بینیم غرب، به کشورهایی مانند ترکیه پروبال می دهد و چپ و راست آنها را از نظر سیاسی، نظامی، اقتصادی و ... پشتیبانی می کند و می کوشد آنها را به عنوان الگویی برای منطقه، به ملتهای خاورمیانه قالب کند، ریشه در همین نگاه مغرضانه به یکپارچگی خاک ایران دارد. آنها می خواهند با بلند کردن کشورهایی مانند ترکیه، نفوذ ایران را در منطقه، کاهش دهند و از نتایج چنین نفوذی، که به باور آنها در تضاد با منافع راهبردی و درازمدت خویش در منطقه است، پیشگیری نمایند.

سایر سیاست های غرب در مورد ایران نیز بر پایه همین دکترین استوار شده است و از همین دیدگاه پیروی می کند. حتی اگر در ظاهر، ارتباط و پیوند چندانی میان آنها دیده نشود. هدف تجزیه ایران آن اندازه برای غرب مهم و بااهمیت شده است که حتی حاضر است در جاهایی نیز، از منافع کوتاه مدت خویش چشم بپوشد و چنانچه لازم باشد منافع هم پیمانان خود را نیز قربانی آن نماید.

دیدگاه غرب
ولی آیا براستی این دیدگاه که ایران در صورت رها گذاشته شدن، پیشرفت کرده و با نفوذ خود در منطقه، در آینده به عنوان تهدیدی برای منافع غرب به شمار خواهد آمد، واقع بینانه است؟ و اصلا تا چه اندازه بر واقعییت استوار می باشد؟

در پاسخ باید گفت که این دیدگاه دارای دو بخش است و برای یافتن تصویری درست از آن، باید این دو بخش را از یکدیگر جدا نمود. در بخش نخست گفته می شود که ایران در صورت مساعد بودن شرایط، به تندی پیشرفت کرده و به نفوذ منطقه ای خود افزایش دوچندان خواهد داد. این بخش واقع بینانه است و مدتهاست که نشانه هایی از آن دیده می شود. چه در زمان پهلوی و چه در زمان حکومت دینی کنونی، شواهدی یافت می شوند که نشان می دهند مدیریت این کشور، جایگاه کنونی ایران را درخور سابقه فرهنگی، سیاسی و تاریخی آن نمی دانند. در واقع افزایش نفوذ ایران در منطقه، نه به عنوان یک ایده، بلکه به عنوان یک ضرورت خدشه ناپذیر در دستگاه مدیریت سیاسی ایران پذیرفته شده است که راه فراری از آن نیست و مدیران رده بالای این کشور، خود را ملزم به پیشبرد آن می دانند.

دستگاه مدیریت کشور چه در گذشته و چه هم اکنون، با توجه به گذشته تاریخی این سرزمین، به نفوذ ایران در منطقه، به عنوان یک حق مسلم و یک درخواست طبیعی از سوی کشوری بزرگ با پیشینه دراز تاریخی، نگاه می کنند. فرقی هم نمی کند که کدام نظام سیاسی بر این کشور حاکم باشد. شاه و آیت الله هم ندارد... حتی برخی بر این باورند که هر حکومت دیگری هم که در آینده بر ایران حاکم شود، سرانجام همین راه را خواهد رفت...

دلیل آن هم این است که این اندیشه از دل مردم سرچشمه می گیرد و با رفتن و آمدن حکومت های گوناگون، تغییری نمی یابد. ممکن است تاخیری در آن ایجاد شود ولی از بین نمی رود.

ویلیام سی راجرز فرمانده ناو هواپیمابری که هواپیمای
مسافربری ایران ایر پرواز شماره ۶۵۵ را سرنگون کرد و
۲۹۰ سرنشین بیگناه را به کشتن داد. او در سال ۱۹۹۰ مدال
لژیون لیاقت را از دستان جورج هربرت واکر بوش،
رئیس جمهور وقت آمریکا، به‌خاطر "رفتار بسیار شایسته و
انجام خدمات برجسته" دریافت نمود!
جایگاه شایسته ایران
بسیاری از ایرانیان بر این باورند که نیاکانشان در تکوین و شکل گیری خاور میانه نقش بسزایی داشته اند ولی هم اکنون کمترین بها را به آنها می دهند، آنها را محور شرارت می نامند، هواپیمای مسافربری اشان را با زورگویی و وحشیگری تمام سرنگون می کنند و به دستور دهنده این جنایت، با بیشرمی تمام مدال می دهند، کشورشان را مورد بایکوت همه جانبه اقتصادی، سیاسی، علمی، ... قرار می دهند تا با به گرسنگی انداختن شهروندانش، آنها را به زانو درآورند، ... پیداست که چنین ملتی خواستار بازگشت جایگاه شایسته و سزاوار خود است و از دخالت بیگانگان در منطقه بیزار می باشد.

در واقع بخش نخست نشان می دهد که اندیشمندان و نخبگان سیاسی غرب، بر تاریخ و گذشته ایران تسلط دارند و از توانایی های فرهنگی و تاریخی این کشور آگاهند و بر پایه آن می توانند بخوبی پیش بینی کنند که ایران در صورت مساعد شدن شرایط به کدام سمت می رود و به کجا می رسد.

تهدید منافع غرب؟
اما در مورد بخش دوم که ایران به تهدیدی برای منافع غرب تبدیل خواهد شد، موضوع پیچیده تر است و به اما و اگرهای فراوانی بستگی دارد.

واقعیت این است که غرب نمی خواهد با یک چین دیگر، آن هم در منطقه بسیار مهم خاور میانه روزبرو شود. ولی همزمان غرب می داند که ایران، به دلایل گوناگون، توانایی تبدیل شدن به چنین قدرتی را دارد. آنها نیک می دانند که دامنه فرهنگی و تاریخی ایران، فراتر از مرزهای جغرافیایی کنونی این کشور است. و این همان چیزی است که غرب را به هراس انداخته است تا آن را به عنوان تهدیدی برای منافع راهبردی خویش به شمار آورد. درست همان چیزی که غرب را وا می دارد تا به تجزیه ایران بیاندیشد و برای آن برنامه ریزی کند.

اگر کسی بتواند غرب را متقاعد کند که یک ایران یکپارچه و پیشرفته، تهدیدی برای منافع غرب نخواهد بود، می تواند به آسانی رابطه ایران و غرب را به حالت عادی درآورد. ولی آیا امکان چنین چیزی هست؟ نه! هیچکس پیدا نخواهد شد که دستکم در شرایط کنونی، بتواند غرب را متقاعد کند و در مورد منافعش در منطقه خاور میانه به آنها تضمین بدهد. دلیلش را نیز، نه در ایران (و دیگر کشورهای منطقه) بلکه در خود غرب باید جستجو نمود.

صاحبان سرمایه
در واقع مدتهاست که نه احزاب و سیاستمداران مستقل، بلکه صاحبان سرمایه و دارندگان شرکتهای بزرگ چند ملیتی، سیاست های غرب را تعیین می کنند و برای کشورهای غربی، سیاستمدار و حزب سیاسی می تراشند، دولت می برند و دولت می آورند، وزیر سبز بر پست وزارت می نشانند و وکیل سرخ بر کرسی وکالت می گذارند. در هیچ دوره ای پس از پایان جنگ جهانی دوم، صاحبان سرمایه این گونه بر دولت های غربی حاکم نبوده اند. البته دامنه نفوذ آنها تنها به سیاست محدود نمی شود بلکه در همه جوانب و زمینه ها، از اقتصاد گرفته تا فرهنگ و رسانه های گروهی، نفوذ آشکار آنها را می توان مشاهده نمود. صاحبان سرمایه به سان اختاپوسی سیری ناپذیر، چنگ بر همه زمینه های جامعه انداخته اند و آن ها را در کنترل خود گرفته اند.

نتیجه این شده است که سیاست های خارجی غرب، نه (لزوما) بر پایه منافع ملی آن کشورها، بلکه بر پایه سود هر چه بیشتر صاحبان سرمایه و دارندگان شرکتهای بزرگ چند ملیتی تعیین می شود. آنها حتی به شهروندان کشورهای غربی هم رحم نمی کنند چه رسد به ساکنان کشورهای جهان سوم و مناطقی مانند خاور میانه! برای آنها کشورهای دیگر، جایی برای درآمد و سود هر چه بیشتر است و به ملتهای دیگر به چشم گاوهای شیردهی می نگرند که باید دوشیده شوند و سپس به حال خود رها گردند. این که به حال و روز آنها چه خواهد آمد و دیکتاتورها و دا عش ها چه بلایی بر سر آنها خواهند آورد، دیگر برای غرب چندان مهم نیست.

مدتهاست که سیاست های خارجی غرب، نه (لزوما) بر پایه منافع ملی آن کشورها، بلکه بر پایه سود هر چه بیشتر صاحبان سرمایه و دارندگان شرکتهای بزرگ چند ملیتی تعیین می شود.

گفتگوهای بی نتیجه سیاسی
درست به همین دلیل است که از دید غرب، کشور ایران باید تجزیه شود. منافع صاحبان سرمایه و دارندگان غول های بزرگ نفتی و کارخانه های عظیم اسلحه سازی ایجاب می کند که به منابع فراوان و تقریبا دست نخورده ایران دسترسی پیدا کنند. برای رسیدن به این هدف، تجزیه ایران موثرترین روش و عملی ترین راهکار شناخته شده است. هیچ گفتگوی دیپلماتییک و هیچ راه حل سیاسی نمی تواند غرب را از این اندیشه به در کند. ایران اگر صد سال دیگر هم در گفتگوهای ۱+۵ و ۱+۶ شرکت کند، به توافقی با غرب دست نخواهد یافت! و اگر روزی هم اعلام شد که دست یافته است بدانید که کلاه گشادی را بر سر ایران گذاشته اند که تا چند نسل آینده از نتایج آن رنج خواهند برد. اصلا تا زمانی که اندیشه "سود بیشتر به هر روش و به هر بها" بر غرب حاکم است، تا زمانی که صاحبان سرمایه، سیاستهای غرب را تعیین می کنند، دستیابی به یک توافق راستین، محال است.

اتحاد با روسیه
تنها روشی که می تواند جلودار غرب و زیاده خواهی های آن باشد و تنها راهکار موثری که می تواند اندیشه تجزیه ایران را از سر آنها به در کند یک چیز است: زور! درست همان روشی که خود آنها برای رسیدن به اهدافشان به کار می گیرند. در پشت همه سیاستهای غرب، استفاده از ابزار زور خود را پنهان کرده است و تنها زمانی خود را نشان می دهد که وجود آن لازم شده باشد. زبان زور تنها زبانی است که غرب می داند و می فهمد. هر راه حل دیگری، وقت تلف کردن است و سرانجام به این منجر می شود که ایران به روز عراق، لیبی و حتی سوریه بیفتد! تنها با این ابزار است که ایران می تواند با غرب "سخن" بگوید. ... و برای دست یافتن به این ابزار (دستکم در شرایط کنونی) تنها یک راه به جا مانده است: اتحاد با روسیه! [البته در اینجا منظور، اتحاد راستین و پیوند واقعی است و نه آنچه که امروزه در روابط ایران و روسیه می بینیم. چیزی که از اتحاد و پیوند دوستانه دو کشور، تنها کاریکاتوری چندش آور را نشان می دهد و نه بیشتر!] در این مورد در فرصتی دیگر سخن خواهد رفت.

زبان زور تنها زبانی است که غرب می داند و می فهمد. هر راه حل دیگری، وقت تلف کردن است و سرانجام به این منجر می شود که ایران به روز عراق، لیبی و حتی سوریه بیفتد! تنها با این ابزار است که ایران می تواند با غرب "سخن" بگوید. ... و برای دست یافتن به این ابزار (دستکم در شرایط کنونی) تنها یک راه به جا مانده است: اتحاد با روسیه!

کوتاه سخن:
این نوشته را این گونه می توان کوتاه نمود: -غرب از جان ایران چه می خواهد؟ تجزیه آن را! -چگونه می توان این اندیشه را از سر غرب به در کرد؟ با استفاده از ابزار زور! -ایران چگونه می تواند به این ابزار دست یابد؟ با اتحاد و پیوند با روسیه!

اشاره:
در شماره های پیشین به این موضوع اشاره شد که پارسیان هند، برای نجات ایران از بدبختی های آن روزگار، به این اندیشه افتادند تا با یاری و آشنا نمودن جوانان آن زمان به تاریخ، فرهنگ و دین باستانی، نسلی از روشنفکران و نخبگان میهن پرست بوجود آورند تا از راه آنها بتوانند بدنه جامعه و مردم کوچه و بازار را به واقعیات تاریخ و فرهنگ سرزمین خود آگاه سازند. ایده ای که با همه منطقی بودنش، شوربختانه راه به جایی نبرد... اکنون به نظر می رسد که دلسوزان ایران به این نتیجه رسیده اند که راه درست انتقال واقعیات تاریخی و دینی، نه از بالا به پایین، بلکه درست بر عکس از پایین به بالا بوده است. دستکم در مورد ایران بدین گونه است. همین که مردم کوچه و بازار از تاریخ ایران بدانند و آگاه شوند که دین نیاکان آنها چه بوده و چه گفته است، بارها مهمتر از پژوهش روشنفکران و تفحص نخبگان جامعه است. در ایران، پایین، بالا را تغییر می دهد و نه بر عکس! تازه در اینجا سخن از روشنفکرانی از جنس صادق هدایت است. "روشنفکران" و "نخبگان" کنونی که بیشتر قلابی هستند و سر در آخور بیگانه ساخته "جهان وطنی" دارند!

باشد که این راه، با همه دشواری و سختی هایش، به سرانجامی نیکو رسیده و ایران و ایرانی را به خوشبختی، پیشرفت و سربلندی رهنمون سازد!

اهورامزدا ایرانزمین را از دروغ، دشمن و خشکسالی نگاه دارد!

__________________
____________________________________________________

Gharb az jāne Irān che mikhāhad?
Bakhshe panjom va pāyāni


Gharb az hamaknun naqsheye Khāvare Miāneye
āyande rā āmāde karde ast!
Bakhshe pāyāni

Barmigardim be porseshi ke dar āghāze in neveshte āmad: Be rāsti Gharb az jāne Irān che mikhāhad?

Shāyad dar negāhe nokhost betavān in gune estedlāl nemud ke Gharb dar Irān hich hadafe viĵeyi rā donbāl namikonad va tanhā dar andisheye manāfeye “melliye” khod ast.

Shāyad betavān goft ke Gharb hamchun digar qodrathāye matrahe jahāni, dar Irān niz, mānande digar jāhāye donyā, be donbāle manāfeye khish ast. kāri ke na tanhā az ān namitavān irādi gerfet, balke be āsāni niz qābele dark ast. Dar vāqe defā az manāfeye keshvar, yeki az vazāyefe asliye doulathā be shomār miāyad. Keshvarhāye Gharbi niz, mānande har keshvare digari in haq rā dārand ke be donbāle manāfeye khod bāshand va ān rā peygiri namāyand. In be khodiye khod be maaniye doshmani bā digar keshvarhā nist va namitavānad mourede nekuhesh qarār girad.

Doshvāri dar ravābete Irān va Gharb
Ammā ānche ke dar ravābete Irān va Gharb doshvāri ijād nemude ast, in ast ke Gharb moddathāst, yek keshvare bozorg va yekpārche mānande Irān, ān ham bā ān hame dārāyi va manābeye ru va zirzamini ke in keshvar dārad, va afzun bar ān dar yeki az mohemtarinmanāteqe jahān niz qarār gerefte ast, rā be onvāne tahdidi barāye manāfeye rāhbordi va derāzmoddate khish be shomār miāvarad. Doktorine Gharb namitavānad bepazirad ke keshvari bā in ahammiyat va sābeqeye tārikhi hamchonān yekpārche bar jā bemānad. Cherā ke bar in bāvar ast, chonin keshvari saranjām mitavānad ahdāfe Gharb rā, be viĵe dar manaqeye hassāse Khāvare Miāne be chālesh begirad va barāye ānhā dardesar ijād konad.

Ideye tajziyeye Irān
Barāye pishgiri az in senārio va az miān bardāshtane in tahdid niz, siāsatmadārāne Gharbi moddathāāt ke be in natije resideand, behtarin (va shāyad tanhā) rāhehall, taqsim va tajziyeye in keshvar ast. Dar vāqe risheye asliye hameye nāsāzgārihā dar ravābete Gharb va Irān az bish az panjāh sāle gozashte, va hattā dar dourāne Shāh, dar hamin nokte nohofte ast.

Irān dar dourāne Pahlavi be onvāne yeki az mohemtarin va paropā qorstarin mottahedāne Gharb, siāsathāye ānhā rā dar mantaqe piāde mikard va bā gozāshtane sekhāvatmandāneye emkānāte khod dar ekhtiāre nahādhāye Gharbi az jomle NĀTO, hamchun divāri dar barābare gostareshe Bloke Sharq dar mantaqe, sar barāvarde va be “dustāne” Gharbiye khod khedmat minemud.

Vali hamin ke sahneye shatranje jahāni taghyir peydā kard va Gharbihā daryāftand ke kāre Bloke Sharq be pāyān reside ast, hamin “dustāne” Gharbi, mottahede sādeengār va khoshbāvare khod, Shāh rā, ān gune āvāreye dar o dasht kardand ke dar kamtar tārikhi dide va neveshte shode ast. Ānhā hattā kuchaktarin tarahhomi niz be hāle bimāre vey nanemudand.

Agar khub deqqat konim mibinim ke ideye tajziyeye Irān, yeki az mihemtarin ahdāfe Gharb dar rābete bā in keshvar, be viĵe dar dourāne āshubhāye shume 1357 niz tashkil midāde va siāsathāe ān dourāne Gharb rā dar barābare Irān tayin minemude ast.

Hokumate dini
Yeki az dalāyele asliye hamkāriye Gharb dar be qodrat resāndane hokumate dini dar Irān, hamin bud ke ānhā mikhāstand bā be khedmat gereftane hokumate dini, andishehāye melligerāyāne rā dar Irān az miān bardārand va rāh rā barāye tajziyeye in keshvar hamvārtar sāzand. Jāsushāye kārkoshteye Engelisi va Āmrikāyi (ke ettefāqan tavassote hokumate Shāh emkāne faāliyat yāfte budand) be khubi midānestand ke yek hokumate dini be dalile nadāshtane angizehāye melli, kamtar az har hokumate digari barāye Gharb dārāye risk va khatar ast va behtar az har hokumate digari mitavānad be ahdāfe derāzmoddate ānhā khedmat konad. Albatte baadhā āshkār shod ke ānhā andishehāye mihanparastāneye mellate Irān rā dastekam gerefte budand…

Ahurāmazdā Irānzamin rā az dorugh, doshman va khoshksāli negāh dārad!

______________________________

۱۳۹۳ مرداد ۱۷, جمعه

آیا ۱۸۰۷ شوم دوباره برای ایران تکرار خواهد شد؟

میرزا محمدرضا قزوینی، فرستادهٔ ایران در دیدار با ناپلئون بناپارت
فرتورری را که در روبرو می بینید، میرزا محمدرضا قزوینی، سفیر ایران در دوران فتحعلیشاه قاجار را نشان می دهد که در تاریخ بیست و هفت آوریل ۱۸۰۷ میلادی برابر با ششم اردیبهشت ۱۱۸۶ خورشیدی در فين كنشتاين به دیدار ناپلئون بناپارت رفت و پیمانی با همین نام، با امپراتور فرانسه امضا کرد.

طبق اين قرارداد ناپلئون، مالكيت ايران بر گرجستان را تضمين مي كرد و متعهد می شد که روسيه را وادار كند، خاک ایران را ترک نماید. کوتاه سخن این که، فرانسه در این پیمان، قول و قرارهای رنگینی به ایران داده و ایران را مطمئن نموده بود که از این کشور در برابر روسیه پشتیبانی نظامی خواهد کرد.

البته هدف اصلی فرانسه، که در آن زمان، خود نیز با روسیه در حال جنگ بود، نه دلسوزی برای ملت ایران و یا کمک به پیشرفت این کشور، بلکه این بود که با متحد کردن ایران با خود، روسیه را بیشتر زیر فشار قرار دهد. همان گونه هم که دیدیم در جریان پیمان تیلست، که میان ناپلئون و تزار روسيه برقرار شد، فرانسه به کلی زیر قول و قرارهایش با ایران زد و پشت کشورمان را در برابر روسیه خالی نمود. نتیجه اش هم این شد که ایران بخش هایی از خاکش را در جنگ با روسیه از دست داد. در حالی که روسیه تا چندی پیش از همین پیمان فين كنشتاين، نماینده ای به ایران فرستاده و درخواست پایان جنگ و آشتی نموده بود. ولی شوربختانه قاجارهای بی لیاقت که می پنداشتند با اتحاد با فرانسه می توانند به اهداف خود برسند، درخواست آشتی جویانه روسیه را رد کردند. و نتیجه اش را هم دیدند و دیدیم!

البته بدبختی ها به همین جا پایان نیافت و قاجارهای بی عرضه، این بار دست به دامن انگلیسی ها شدند که آن هم نتیجه ای زیانبارتر و مخرب تر از بار پیش، در پی داشت. ...

محمدجواد ظریف، فرستادهٔ ایران در دیدار با جان کری وزیر امور خارجه آمریکا
فرتورری را که در روبرو می بینید، (میرزا) محمدجواد ظریف، سفیر ایران در دوران آخوند روحانی را نشان می دهد که در دیداری با جان کری وزیر امور خارجه آمریکا، می کوشد مقدمات قراردادی دوستانه با غرب را فراهم آورد.

طبق اين قرارداد، گویا غرب در برابر دست کشیدن ایران از برنامه های اتمی خود، متعهد می شود که بایکوت های اقتصادی-سیاسی-فرهنگی خود بر ضد ایران، که مدتهاست به مانند ابزاری برای زیر فشار گذاشتن شهروندان این کشور و بستن همه راهها بر روی آنان به کار گرفته می شود، را آرام و گام به گام (که حتی ممکن است تا ده سال نیز به درازا بکشد!) از پیش پا بردارد. کوتاه سخن این که، قرار است غرب در این پیمان، قول و قرارهای رنگینی به ایران بدهد و ایران را مطمئن نماید که به سودش است با آنها کنار بیاید.

البته هدف اصلی غرب، که در این زمان، خود با روسیه در حال کشمکش است، نه دلسوزی برای ملت ایران و یا کمک به پیشرفت این کشور، بلکه این است که با متحد کردن ایران با خود، روسیه را بیشتر زیر فشار قرار دهد. همان گونه هم که خواهیم دید همین که آبها از آسیاب افتاد و با روسیه کنار آمد، به کلی زیر قول و قرارهایش با ایران خواهد زد و پشت کشورمان را در برابر دشواری های گوناگون و خطرناکی که هم اکنون منطقه ما را تهدید می کنند، خالی خواهد نمود.

آنگاه است که ایران به قول معروف "به آن یکی نرسیده، این یکی را هم که در دست دارد، از دست خواهد داد!"

رویدادهای اخیر حاکی از آن است که تاریخ دارد دوباره تکرار می شود و ایران دوباره در همان جایگاهی قرار می گیرد که ۲۰۷ سال پیش قرار داشت. پرسش در اینجا این است که آیا محمدجواد ظریف نیز دچار همان ساده انگاری و اشتباهی خواهد شد که محمدرضا قزوینی به آن دچار گشت؟
آیا ۱۸۰۷ شوم با آن نتایج دردناکش، دوباره برای ایران تکرار خواهد شد؟

اهورامزدا ایرانزمین را از دروغ، دشمن و خشکسالی نگاه دارد!

__________________
____________________________________________________

Āyā 1807e shum dobāre barāye Irān tekrār khāhad shod?


Mirzā MohammadRezā Qazvini,
ferestādeye Irān dar didār bā Napoleon Bonaparte
Farturi rā ke dar ruberu mibinid, Mirzā MohammadRezā Qazvini, safire Irān dar dourāne Fathalishāhe Qājār rā neshān midahad ke dar tārikhe 27 Āvrile 1807 Milādi, barābar bā sheshome Ordibeheshte 1186 Khorshidi dar Finckenstein be didāre Napoleon Bonaparte raft va peymāni be hamin nām, bā emprāture Farānse emzā kard.

Tebqe in qarārdād Napoleon, mālekiyate Irān bar Gorjestān rā tazmin mikard va motahhed mishod ke Russiye rā vādār konad, khāke Irān rā tark namāyad. Kutāhe sokhan in ke, Farānse dar in peymān, qoul o qarārhāye rangini be Irān dāde va Irān rā motmaen nemude bud ke az in keshvar dar barābare Russiye poshtibāniye nezāmi khāhad kard.

Albatte hadafe asliye Farānse, ke dar ān zamān, khod bā Russiye dar hāle jang bud, na delsuzi barāye mellate Irān va yā komak be pishrafte in keshvar, balke in bud ke bā mottahed kardane Irān bā khod, Russiye rā bishtar zire feshār qarā dahad. Hamān gune ham ke didim, dar jaryāne Peymāne Tilsit ke miāne Napoleon va Tezāre Russiye barqarār shod, farānse be kolli zire qoul o qarārhāyash bā Irān zad va poshte keshvaremān rā dar barābare Russiye khāli nemud. Natijeash ham in shod ke Irān bakhshhāyi az khākash rā dar jange bāRussiye az dast dād. Dar hāli ke Russiye tā chandi pish az hamin Peymāne Finchenstein, namāyandeyi ne Irān ferestāde va darkhāste Pāyāne jang va āshti nemude bud. Vali shurbakhtāne Qājārhāe biliāqat ke mipendāshtand bā ettehād bā Farānse mitavānand be ahdāfe khod beresand, darkhāste āshtijuyāneye Russiye rā radd kardand. Va natijeash rā ham didand va didim.

Albatte badbakhtihā be hamin jā pāyān nayāft va Qājārhāye biorze, in bār dast be dāmane Engelisihā shodand ke ān ham natijeyi ziānbārtar va mokharrebtar az bāre pish, dar pey dāsht. …

MohammadJavād Zarif, Ferestādeye Irān
dar didār John Kerry vazire Omure Khārejeye Āmrikā
Farturi rā ke dar ruberu mibinid, (Mirzā) MohammadJavād Zarif, safire Irān dar dourāne ākhund Rouhāni rā neshān midahad ke dar didār bā John Kerry, vazire Omure Khārejeye Āmrikā, mikushad moqaddamāte qarārdādi dustāne bā Gharb rā farāham āvarad.

Tebqe in qarārdād guyā Gharb, dar barābare dast keshidane Irān az barnāmehāye atmomiye khod, motahhed mishavad ke bāykothāye eqtesādi-siāsi-farhangiye khod bar zedde Irān, ke moddathāst be mānande abzāri barāye zire feshār gozāshtane shahrvandāne in keshvar va bastane hameye rāhhā bar ruye ānān be kār gerefte mishavad, rā ārām va gām be gām (ke hattā momken ast tā dah sāl niz be derāzā bekeshad!) az pishe pā bardārad. Kutāhe sokhan in ke, qarār ast Gharb dar in peymān, qoul o qarārhāye rangini be Irān bedahad va Irān rā motmaen namāyad ke be sudash ast bā ānhā kenār biāyad.

Albatte hadafe asliye Gharb, ke dar in zamān, khod bā Russiye dar hāle keshmakesh ast, na delsuzi barāye mellate Irān va yā komak be pishrafte in keshvar, balke in ast ke bā mottahed kardane Irān bā khod, Russiye rā bishtar zire feshār qarār dahad. Hamn gune ham ke khāhim did, hamin ke ābhā az āsiāb oftād va bā Russiye kenār āmad, be kolli zire qoul o qarārhāyash bā Irān khāhad zad va poshte keshvaremān rā dar barābare doshvārihāye gunāgun va khatarnāki ke ham aknun mantaqeye mā rā tahdid mikonand, khāli khāhad nemud.

Āngāh ast ke Irān be qoule maaruf “be ān yeki nareside, in yeki rā ham ke dar dast dārad, az dast khāhad dād!”

Ruydādhāye akhir hāki az ān ast ke tārikh dārad dobāre tekrār mishavad va Irān dobāre dar hamān jāygāhi qarā migirad ke 207 sāle pish qarār dāsht. Porsesh dar injā in ast ke āyā MohammadJavād Zarif niz dochāre hamān sādeengāri va eshtebāhi khāhad shod ke MohammadRezā Qazvini be ān dochār gasht?
Āyā 1807e shum bā ān natāyeje dardnākash, dobāre barāye Irān tekrār khāhad shod?

Ahurāmazdā Irānzamin rā az dorugh, doshman va khoshksāli negāh dārad!

______________________________

۱۳۹۳ مرداد ۱, چهارشنبه

سرنگونی هواپیمای مالزیایی، به سود که و به زیان چه کسی است؟

سرنگونی هواپیمای مسافربری
روز ۱۷ ژولای ۲۰۱۴ برابر با ۲۴ تیر ماه ۱۳۹۳، هواپیمای بوئینگ ۷۷۷ متعلق به شرکت هواپیمایی مالیزیا ایرلاین با ۲۹۸ سرنشین، در اوکراین و در نزدیکی مرز روسیه سرنگون شد. همه سرنشینان این هواپیما جان باختند.

لاشه هواپیمای بوئینگ ۷۷۷ متعلق به شرکت هواپیمایی مالیزیا ایرلاین

از همان آغاز دولت مرکزی اوکراین، انگشت اتهام را به سوی مخالفان شرق کشور گرفته و آنها را متهم نمود که با همکاری روسیه این هواپیما را سرنگون کرده اند.

کشورهای غربی نیز همسو با منافع سیاسی-اقتصادی خود، روسیه را به باد انتقاد گرفته و این کشور را در قربانی مسافران بیگناه شریک دانستند. آمریکا، استرالیا و انگلستان و چند کشور غربی دیگر با سخنان تندی، پوتین را تهدید به بایکوت بیشتر نمودند و بدون آن که دلیل قاطع و روشنی بیاورند، اعلام کردند که تردیدی ندارند مخالفان دولت اوکراین اقدام به سرنگونی هواپیمای مسافربری نموده اند.

از سوی دیگر روسیه و مخالفان شرق اوکراین، هر گونه دخالتی را در این جنایت رد کرده و با قاطعیت اعلام نمودند که ارتش اوکراین در پشت این جنایت سهمناک قرار دارد. فرماندهان ارتش روسیه حتی، با برپایی کنفرانس خبری و نشان دادن تصآویر مرتبط با این جنایت و طرح پرسش هایی از دولت اوکراین، این کشور را گناهکار اصلی معرفی نمودند. پوتین نیز با اعلام انزجار از این جنایت وحشتناک، خواستار پژوهش بیطرفانه در این مورد شد.

اجساد کشته شدگان در میان لاشه هواپیمای بوئینگ ۷۷۷ متعلق به شرکت هواپیمایی مالیزیا ایرلاین

دسیسه برنامه ریزی شده
سرو صدا و جنجالی که بیدرنگ پس از رخ دادن این رویداد به راه افتاد، و این واقعیت که دو طرف درگیر، منتظر تحقیق و پژوهش در این مورد نمانده و بلافاصله انگشت اتهام را به سوی یکدیگر نشانه رفته اند، می تواند دلیلی بر این باشد که این رویداد ناگوار نه یک تصادف ناخواسته، بلکه یک دسیسه حساب شده بوده که از پیش برنامه ریزی شده است.

برخی، این رویداد را در پیوند با حمله اسرائیل به غزه می دانند و بر این باورند که این رویداد سبب شد تا اذهان ملتها به جای پرداختن به جنایات اسرائیل در غزه، متوجه هواپیمای سرنگون شده در اوکراین گردد و به اسرائیل فرصت دهد تا با خیال آسوده، دست به کشتار بیرحمانه فلسطینی ها بزند. هر چند که این باور می تواند درست باشد، با این همه، به نظر می رسد که هدفی بزرگتر از آن در پشت این جنایت نهفته باشد. برای یافتن این هدف، در آغاز باید دید، کشته شدگان چه کسانی هستند و کشته شدن این افراد چه چیزی را می تواند سبب شود.

تابعیت قربانیان رویداد
در یکی از آخرین گزارش ها، تابعیت کشته شدگان پرواز ام اچ ۱۷ به قرار زیر اعلام شده است:
۱۹۳ نفر هلندی (یکی از آنها دارای پاسپورت آمریکایی نیز بوده است)
۴۴ نفر مالزیایی (۱۵ نفر از آنها کادر پرواز را تشکیل می داده اند)
۲۷ نفر استرالیایی
۱۲ نفر اندونزیایی
۱۰ نفر انگلیسی (یکی از آنها دارای پاسپورت آفریقای جنوبی نیز بوده است)
۴ نفر آلمانی
۴ نفر بلژیکی
۳ نفر فیلیپینی
۱ نفر کانادایی

به روشنی پیداست که بیشتر سرنشینان این پرواز را هلندی ها تشکیل می داده اند. ولی آیا این واقعیت می تواند سرنخی به دست بدهد؟ برای روشن شدن آن باید در آغاز این پرسش را پاسخ داد که چرا، درست هلندی ها باید کشته می شدند؟ مگر کشته شدن هلندی ها چه تغییراتی را سبب می شد که کسانی بخواهند به آن دست بزنند؟ برای یافتن پاسخ باید کمی به عقب برگشت.

اجساد کشته شدگان گردآوری و در کیسه های پلاستیکی کنار هم چیده می شوند

رابطه هلند و روسیه
هلند از گذشته با روسیه رابطه خوبی داشته است و سده ها است که این دو کشور توانسته اند این رابطه خوب را نگاه دارند. دلیل اصلی آن هم این بوده که این رابطه به گونه ای جهت داده شده و هدایت گردیده است که منافع هر دو طرف را برآورده می سازد و به سود هر دو کشور می باشد. حتی در سالهای اخیر که رابطه غرب با روسیه به سردی گراییده است، این دو کشور توانسته اند به رابطه خوب خود ادامه دهند.

هلند از نظر اقتصادی منافع بسیار مهمی در این رابطه دارد و به آسانی حاضر نیست از آنها دست بکشد. تنها در زمینه انرژی، هلند سالانه بیش از ۲۰ میلیارد یورو، گاز و نفت از روسیه وارد می کند، که سپس آن را با سود خوبی به دیگر کشورهای اروپایی می فروشد.. افزون بر آن، هلند سالانه نزدیک به ۷ میلیارد یورو کالا به روسیه صادر می کند که بیشتر آن را ماشین آلات تشکیل می دهد. در واقع روسیه به یکی از بازارهای مهم هلند تبدیل شده است و شرکتهای بزرگ هلندی در روسیه از جایگاه مناسب و خوبی برخوردارند. همراهی شرکت نفتی شل در پروژه ساخالین و فروش تولیدات شرکت فیلیپس در روسیه، تنها دو نمونه از این دست است.

واردات و صادرات هلند به روسیه

در مورد رابطه تاریخی هلند و روسیه همین کافی است که بدانیم پطر بزرگ، برای دریافتن راز و رمز کشورهای پیشرفته آن زمان بویژه در مورد نیروی دریایی، به هلند آمده بود.

پطر بزرگ در هلند. گفته می شود که او برای گسترش نیروی دریایی روسیه از تجربیات هلندی ها استفاده کرده بود. وجود واژه های هلندی در نیروی دریایی روسیه به جا مانده از همان زمان است.

او حتی یک هفته را در پوشش یک آواره در این خانه در شهرک زاندام در غرب هلند به سر برده بود :

پطر بزرگ از ۱۸ تا ۲۵ آگوست ۱۶۹۷ میلادی در پوشش یک آواره در این خانه به سر برد.

امروزه نیز ماریا پوتین دختر رئیس جمهور روسیه در هلند زندگی می کند. او چندین سال است که همراه با شریک زندگیش که یک مهندس هلندی می باشد، در شهرک فورسخوتن در غرب هلند به سر می برد.

ولادیمیر پوتین، ماریا پوتین و شریک زندگیش یورت فراسن

ماریا پوتین و شریک زندگیش یورت فراسن در این آپارتمان در شهرک فورسخوتن زندگی می کنند.

این موارد، همه نشان دهنده این است که رابطه هلند و روسیه، یک رابطه تاریخی و دارای پایه می باشد. البته مهمترین نقش را در این مورد، منافع اقتصادی بازی می کند. در واقع هلند را می توان در این مورد با ترکیه مقایسه کرد. البته با یک تفاوت بزرگ: برای هر دو کشور، منافع اقتصادی بسیار مهم و تعیین کننده است. البته با این تفاوت که ترکیه برای منافع اقتصادی حاضر است با هر کشوری به دشمنی بپردازد، در حالی که هلند برای رسیدن به منافع اقتصادی اش، می کوشد با همه از در دوستی وارد شود. البته این روش هم، همیشه پاسخ نمی دهد و در مواردی مجبور است دست به انتخاب بزند و یکی از دو طرف را برگزیند.

در رابطه با دوستی هلند و روسیه نیز، بیشتر کشورهای غربی از جمله آمریکا ناخرسند بودند و حتی در پارلمان اروپا نیز این رابطه سبب رویارویی هلند با کشورهایی مانند لهستان می شد. با این حال، هلند راه خود را ادامه داده و می کوشید به گونه ای آرام با هر دو طرف در ارتباط باشد و هر جا هم که لازم می شد قاطعیت خود را نشان می د. به عنوان نمونه به هنگام المپیک زمستانی سوچی، هلند بر خلاف دیگر کشورهای غربی نه تنها فعالانه شرکت کرد بلکه سران خود از جمله نخست وزیر و پادشاه خود را به دیدار پوتین در سوچی فرستاد.

ولادیمیر پوتین، ویلم الکساندر پادشاه هلند و همسرش در سوچی

از آغاز درگیری ها در اوکرین، شرایط برای هلند روز بروز دشوارتر شد. نابسامانی های روزافزون در اوکراین، سبب شد تا کشورهایی مانند لهستان انتقاد خود از روسیه را سخت تر کرده و برخی از اعضای اتحادیه را با خود همسو کند. در ماههای اخیر به روشنی پیدا بود که دو گروه در اتحادیه اروپا به رویارویی با یکدیگر می پردازند. گروهی با مرکزیت لهستان که خوستار اعمال بایکوت های سخت بر ضد روسیه و ایزوله کردن این کشور بود. و در برابر آن گروهی به سرکردگی هلند، که می خواست از تندروی اروپا در مورد روسیه و بویژه اعمال بایکوت های سخت اقتصادی، که به خود او مربوط می شد، پیشگیری کند.

هر بار که در پارلمان اروپا سخن از سخت گیری بر ضد روسیه می شد، هلند مستقیم یا غیر مستقیم به مخالفت با آن بر می خواست. حتی در نشستی که پیش از سرنگونی هواپیمای مالزی، در پارلمان اروپا انجام گرفت، هلند همانند گذشته مخالفت خود را با اعمال بایکوت های سخت بر ضد روسیه نشان داد و نگذاشت که در قطعنامه صادر شده سخنی از بایکوت اقتصادی روسیه به میان بیاید.

اما پس از سرنگونی هواپیمای مالزی د اوکراین، همه چیز تغییر کرد. از همان آغاز پیدا بود که این رویداد، بر رابطه هلند و روسیه تاثیر بزرگی خواهد گذاشت. در هنگامی که مارک روته، نخست وزیر هلند می کوشید که روسیه را به آرامی خطاب کرده و از این کشور بخواهد که بر مخالفان شرق اوکراین فشار بیاورد تا همکاری لازم را برای گرداوری اجساد و انجام پژوهش های میدانی در مورد این رویداد انجام دهد، آمریکا، انگلستان و استرالیا با لحن تندی، روسیه را مستقیم و غیر مستقیم متهم به دست داشتن در این جنایت می کردند. و حتی آرام آرام زمزمه هایی در خود هلند آغاز شد که دولت را به قاطعیت بیشتر در مقابل روسیه فرا می خواند.

اکنون این دولت هلند است که (از روی میل یا به اجبار) خواستار سخت گیری بیشتر در مورد روسیه می شود. چیزی که تا همین هفته گذشته، کمتر کسی آن را باور می کرد. و این درست همان چیزی است که آمریکا، اوکراین و کشورهای تندرو اتحادیه اروپا مانند لهستان می خواستند.

فرانس تیمرمانس وزیر امور خارجه هلند در ۲۲ ژولای ۲۰۱۴ در سازمان ملل خواستار اعمال بایکوت تازه ای بر ضد روسیه شد. تا پیش از این هلند، در مورد روسیه از خود مدارا نشان می داد. البته دلیل اصلی آن منافع اقتصادی خود این کشور بود. اکنون پس از سرنگونی هواپیمای مالزیایی، به نظر می رسد که دیدگاه این کشور نسبت به روسیه (از روی اجبار) تغییر کرده است.

نتیجه گیری
با در کنار هم گذاشتن آن چه که به میان آمد، می توان نتیجه گیری کرد که شرایط بوجود آمده پس از سرنگونی پرواز ام اچ ۱۷، به سود آمریکا، اوکراین و کشورهای تندرو اتحادیه اروپا مانند لهستان می باشد و بیش از هر کس به هلند و کشورهای میانه رو اتحادیه اروپا مانند آلمان زیان می رساند.

البته بازنده اصلی، صلح جهانی است. در آینده خواهیم دید که این رویداد، سبب رادیکالیزه شدن هر چه بیشتر اختلافات شرق و غرب شده و صلح جهانی را به سختی مورد تهدید قرار خواهد داد. هر چه پیشتر می رویم مرزبندی در سیاست های غرب و شرق روشنتر و اختلافات میان آنها ژرفتر می گردد.

البته در صورتی که ثابت شود، نه مخالفان شرق اوکراین، بلکه دولت و ارتش این کشور در پشت سرنگونی این هواپیما قرار داشته اند، شرایط می تواند روند و جهت دیگری پیدا کند. در غیر این صورت باید منتظر واکنش های خطرناک از سوی شرق در آینده ای نه چندان دور، و پاسخ های خطرناکتر از آن از سوی غرب باشیم.

با همه اینها، یک پرسش همچنان ذهن آدمی را به خود سرگرم می کند و آن این که آیا این رویداد تنها یک تصادف از روی اشتباه بود و یا این که کسانی که امروز از نتایج آن سود می برند، خود دست به کار شده و آن را به انجام رساندند؟

فراموش نکنیم که دولت لهستان و بویژه وزیر خارجه این کشور، یکی از مجریان اصلی سیاست های آمریکا در مورد اوکراین است. افزون بر آن، آمریکا مخالف وابستگی اروپا به گاز روسیه است و آن را در درازمدت به عنوان یک تهدید به شمار می آورد. آمریکا به سود اروپا می داند که نفت و گازش را به جای روسیه از آنها خریداری کند. حتی اگر بهای آن گرانتر از گاز روسیه باشد!

بن مایه ها:
http://www.ad.nl/ad/nl/1012/Nederland/article/detail/3422155/2013/04/08/Dochter-Poetin-woont-in-penthouse-in-Voorschoten.dhtml
http://www.lindanieuws.nl/nieuws/dochter-poetin-woont-in-voorschoten
http://www.npo.nl
http://nl.wikipedia.org/wiki/Tsaar_Peterhuisje
http://www.elsevier.nl/Nederland/nieuws/2014/7/Malaysia-Airlines-192-Nederlanders-in-neergehaalde-MH17-1563311W
http://www.nieuws.nl/entertainment/20140210/Willem-Alexander-aan-het-bier-met-president-Poetin
http://www.ibtimes.com/forensic-investigators-preparing-identify-victims-mh17-crash-dutch-examiners-briefed-1635938

اهورامزدا ایرانزمین را از دروغ، دشمن و خشکسالی نگاه دارد!

__________________
____________________________________________________

Sarneguniye havāpeymāye Māleziāyi
be sude keh, va be ziāne che kasi ast?


Sarneguniye havāpeymāye Māleziyāyi
Ruze 17 Ĵulāy 2014 barābar bā 24 Tirmāhe 1393, havāpeymāye Boeing 777 motaaleq be Sherkate Havāpeymāyiye Malaysia Airline bā 298 sarneshin, dar Ukrāyin va dar nazdikiye marze Russiye sarnegun shod. Hameye sarneshināne in havāpeymā jān bākhtand.

Lāsheye havāpeymāye Boeing 777 motaaleq be Sherkate Havāpeymāyiye Malaysia Airline


Ahurāmazdā Irānzamin rā az dorugh, doshman va khoshksāli negāh dārad!

______________________________

۱۳۹۳ تیر ۲۵, چهارشنبه

شجریان، ربنا و نشان شوالیه

شجریان به دریافت نشان شوالیه فرانسه افتخار می کند.
ولی براستی، ما دیگر چرا؟ مگر فرانسه تا کنون چه گلی بر سر
ما و کشورمان زده است که بخواهیم به دریافت نشانش افتخار کنیم؟
فرتور از فیسبوک شجریان
عصر روز دوشنبه، دوم تیرماه ۱۳۹۳ محمدرضا شجریان نشان "شوالیه هنر و ادبیات" فرانسه را در اقامتگاه سفیر این کشور در تهران دریافت کرد. این خبر سبب شادمانی بسیاری از ایرانیان شد و در فضای مجازی تبلیغات بسیاری در مورد آن انجام گرفت. کاربران بسیاری نیز نسبت به آن ابراز احساسات کرده و آن را حتی مایه افتخار برای ایران و ایرانیان دانستند.

هر چند که بخشی از این تبلیغات گوشخراش، سازماندهی شده و سفارشی بود، ولی بخشی از آن را نیز، فعالیت کاربران معمولی تشکیل می داد. جوانانی که می پنداشتند، گرفتن نشان از دولت فرانسه برای ایران و ایرانیان افتخار آمیز است و آن را به عنوان یک دستاورد بزرگ فرهنگی به شمار می آوردند! بدون این که حتی لحظه ای از خود بپرسند آخر مگر فرانسوی ها مغز خر خورده اند و یا بیکارند که بخواهند بدون حساب و کتاب، پول و انرژی هزینه کنند و به کسی جایزه و نشان بدهند. آن هم به دلیل پاسداری از هنر و فرهنگ ایرانی!

البته این رفتار احساسی در میان ما ایرانی ها (بویژه هم میهنان درون کشور) قابل درک است. آخوندهای فاسد و قدرت طلب، در طول ۳۶ سال گذشته آن چنان گندکاری کرده اند و آن گونه زندگی را بر مردم سخت گرفته اند که ایرانیان، ناخودآگاه به پشتیبانی از هر کس و هر چیزی که در نقطه مقابل آخوندها باشد، می پردازند.

اکنون که از دامنه هیجانات کاسته شده و احساسات جوشان خوابیده است، جا دارد که خرد خود را به کار گرفته و بدون توجه به تبلیغات گوشخراش، در این مورد بیاندیشیم.

جا دارد از خود بپرسیم مگر نشان گرفتن شجریان از دولت فرانسه چه گلی بر سر ایران و ایرانیان زده است که بخواهیم به آن افتخار کنیم؟ مگر آنهایی که امروز به شجریان و امثال او جایزه و نشان می دهند، همانهایی نیستند که در گوادلوپ نشستند و دسیسه چینی کردند و ما را به سیاهروزی کنونی انداختند؟

مگر دولت فرانسه که امروز خود را این گونه هنردوست نشان می دهد و دلش هم، سخت برای هنر و فرهنگ ایران سوخته است، همان دولتی نیست که در جریان جنگ هشت ساله آن گونه به ایران و ایرانیان خیانت کرد و سبب کشته شدن هزاران جوان ایرانی و نابودی زیر ساخت های این کشور گردید؟ مگر این همان کشوری نیست که با پشتیبانی از تندروهای تروریست، قصد انداختن ایران به روز افغانستان و سوریه را داشت و هنوز هم دارد؟ مگر این همان کشوری نیست که رئیس جمهورش، ایران را تهدید به حمله، و حتی تهدید به بمباران اتمی کرد؟

این همان کشور و همان دولت است و چیزی در آن تغییر نکرده است. چپگرا و راستگرا هم ندارد و همه سر و ته یک کرباسند! در واقع اهداف امروز فرانسه همانهایی است که سی و شش سال پیش بود و در آن تغییری رخ نداده است! این ما ایرانی ها هستیم که مانند همیشه، فراموشکاریم و سرنوشت خود را به دست احساساتمان سپرده ایم. و انتظار هم داریم که سرانجام خوبی داشته باشیم!

به همین دلیل هم هست که هر از چند گاهی، بازیچه دست کسی قرار می گیریم. هیچگاه هم از اشتباهات گذشته خود درس نگرفته ایم و پیوسته در حال تکرار آن اشتباهات هستیم. تنها چیزی هم که یاد گرفته ایم این است که به روز سختی دست بر سر و روی خود کوفته و شیون و زاری کنیم و از کژداری روزگار بنالیم. بدون این که حتی لحظه ای هم به خود زحمت بدهیم و از خود بپرسیم که چرا به این روز افتاده ایم و به دنبال مسبب اصلی شکست هایمان باشیم.

و اما در مورد شجریان... ایشان در جریان شورش شوم ۵۷، همانند بسیاری از "روشنفکران" و "هنرمندان" آن دوران، نقشی بسیار منفی و غیر مسولانه بازی کرد و با آوازهای احساسی خود بر آتش بیگانه ساخته، دمیده و همراه با دیگر نخبگان وطنی آن دوران، در واقع به عنوان مزدوران بی مزد و مواجب بیگانگان، سیاست های اتخاذ شده در گوادلوپ را پیاده کرده و آن را در میان ایرانیان تبلیغ می کردند. آواز "سپیده" نمونه خوبی از این دست است.

وی که تا چندی پیش از انقلاب شوم، در جشن فرهنگ و هنر شیراز شرکت کرده بود، ناگهان رنگ عوض کرده و با خواندن آوازهای انقلابی به افشاندن تخم کینه و دشمنی میان ایرانیان پرداخته و آشوب و شورش را ترویج می داد. همان آشی که بیگانگان برای ایران و ایرانیان پخته بودند. سرانجام هم همانگونه که دیدیم این انقلابی بازی های کور و نابخردانه، بنیاد و ریشه این کشور را آتش زد و ما را به سیاهروزی و بدبختی کنونی انداخت.

در جریان شورش ۱۳۸۸، که اکنون آشکار شده است دسیسه ای برای به هم ریختن ایران و تجزیه کشورمان بوده است نیز، شجریان دوباره این نقش منفی را بازی کرده و بر آتش آشوب و هرج و مرج می دمید. اکنون همه می دانند که آنچه در سوریه می گذرد، قرار بود پیش از آن در ایران پیاده شود. اتفاقا در سوریه نیز "هنرمندان" و "روشنفکران" غیر مسئول در گر گرفتن آتش خانمانسوز شورش ها در این کشور، نقشی بسیار منفی و غیر مسولانه بازی کردند. ... آنها هم روزی نشان خود را دریافت خواهند کرد!

این که ارزش هنری کارهای شجریان و کلا ارزش هنری آنچه که موسیقی سنتی نامیده می شود، تا چه اندازه است، خود داستان دیگری دارد. گفته های شجریان به هنگام دریافت این نشان، بهتر از هر چیز دیگری می تواند روشنگر این موضوع باشد.

شجریان می گوید:
"موسیقی ایرانی ... تنها نمایش‌ دهنده حیرت انسان این مرز و بوم از زیست در جهان بود و از پرستش و حمد و ثنای خالق و خلق و آواها و نواهای موسیقی ایرانی هم چیزی جز ستایش حضور در این جهان و حیرت و بهت و ستایش از این نظم و تکامل نیست."

به بیان دیگر موسیقی برای حمد و ثنای خالق و تشویق خلق به پرستش پروردگار است. انگار که مراسم مذهبی گوناگون در مساجد و تکایا برای شجریان کافی نیست و می خواهد موسیقی را نیز به آن بیفزاید! این دید و نگاه آلوده به باورهای مذهبی به موسیقی، سرچشمه اصلی کژروی هایی است که در موسیقی ایرانی رخ داده و آن را از ابزاری برای دوست داشتن، شادی، تحرک، بیان زیبایی، تلاش، امید، میهن پرستی، بی پروایی و سازندگی، به وسیله ای تبدیل کرده است که تنها ناامیدی، شکوه از روزگار، خمودگی، گریه، زاری، سستی، تنبلی و درجازدن از سر و روی آن می بارد.

البته شجریان این سخنان را نیز، بیهوده نگفته است. او به این سخنان باور دارد و این طرز فکر، بخشی از باورهای او را تشکیل می دهد. باوری که ریشه در تاریخ و گذشته میهنمان دارد:
زمانی که سپاهیان خلیفه عمر به ایران حمله بردند، به هیچ چیز رحم نکردند. آنها مانند داعش های کنونی، تند و بی ترس می آمدند، بیرحمانه می کشتند، اسیر می گرفتند، غنایم را میان خود تقسیم می کردند و ترس را در دل ایرانیان جا می دادند. آنها آنقدر بی فرهنگ بودند که حتی ارزش غنایم به دست آورده را هم بخوبی نمی دانستد و فرش گرانبهایی مانند بهارستان را مانند وحشی ها پاره کرده و میان خود تقسیم می نمودند.

پیداست که چنین افرادی نمی توانستند به آسانی در دل ایرانیان جا باز کنند و زمینه یک حکومت دراز مدت را فراهم آورند. برای رسیدن به این هدف، تازیان روش های گوناگونی به کار گرفتند. آنها با توسل به "جزیه" و فشار مالی به ایرانیان آنها را و ا می داشتند تا برای فرار از مالیات، به "اراده خود" به دین اسلام بگروند. در کنار آن، تازیان در هر شهر و دیاری که تصرف می کردند، می کوشیدند شهروندان خوش نام آن شهر را به عنوان واسطه خود و مردم قرار دهند و به این وسیله از رودرویی مستقیم که خشم و احتمالا مخالفت ایرانی ها را بر می انگیخت جلوگیری کنند.

افزون بر آن باید روی احساسات ایرانیان کار می شد. باید دیدی مثبت از دین تازه، در دل ایرانیان ایجاد می گشت و آنان را به وسیله ای غیر از زور و فشار، تشویق می کرد تا با حاکمان اسلامی کنار بیایند. اینجا بود که آواز و انجام مراسم دینی با صدای خوش، کارایی خود را نشان داد.

به همین دلیل حاکمان تازه به قدرت رسیده، که قصد محکم کردن جای پای حکومت اسلامی را داشتند، گشتند و کسانی را که صدای خوبی داشتند، پیدا نمودند و به کار گرفتند تا با صدای خوش و دلنشین خود، خاطره تلخ ستم و وحشیگری هایی که بر ایرانیان روا داشته شده و می شد، را از یاد آنها برده و به دست فراموشی بسپارند.

کاری که شجریان انجام می دهد و ربنایی که او با صدای خوش و گیرایش می خواند، درست همان کاری است که ۱۴۰۰ سال پیش همکاران او انجام می دادند و با آن، ما را به این روز انداختند که امروز می بینیم. از نظر کاربرد، هیچ تفاوتی بزرگی میان شجریان های ۱۴۰۰ سال پیش و شجریان های کنونی وجود ندارد. تنها تفاوتی که می توان نام برد این است که شجریان های ۱۴۰۰ سال پیش، زیر فشار این کار را انجام می دادند و شجریان های کنونی از روی اراده و باور خود این کار را انجام می دهند!

شجریان در بخش دیگری از گفته هایش افزوده است:
"کوشيدم که این سنت خنياگری را که در عمق این تمدن کهنسال ریشه دارد، از چنگ نوازان هخامنشی تا موسيقيدانان ساسانی و سپس قاریان کلام وحی پاسداری کنم."
براستی شگفت انگیز است که شجریان چگونه، چنگ نوازان هخامنشی و موسيقيدانان ساسانی، که آهنگ های آنها بر پایه شادی، شجاعت، میهن دوستی، ستایش زیبایی، امید، جشن و سرور بوده است را به قاریان کلام وحی که مروج خمودگی، اطاعت، اندوه، واداگی، پروا و ترس از دنیا و آخرت است، پیوند می زند! چنگ نوازان هخامنشی کجا و قاریان کلام وحی کجا؟!

اصلا یکی از دلایل اصلی مجاز بودن نی در اسلام این بوده است که این آلت موسیقی، خمودگی و افسردگی را در آدمی ایجاد می کند و روحیه آزادگی و پرخاشگری را از او می گیرد. همان چیزی که حاکمان اسلامی به آن نیاز داشته اند و آن گونه که پیداست هنوز هم نیاز دارند!

اگر به ویدئو های تبلیغاتی القاعده و داعش توجه کرده باشید، می بینید که هنوز هم این ابزار مورد استفاده سپاهیان اسلام است. شجریان های آنها هم با صدای گرم و دلنشین خود هنوز هم مخ جوانان را به کار می گیرند. در ایران، شجریان با صدای گرم خود، ربنا می خواند تا ایرانی ها، بدون این که لحظه ای به کار خود بیاندیشند، هم میهنان خود را، که آن همه برای آموزش آنها هزینه شده بود، در بالای مدرسه رفاه به صورت دردناکی بکشند. شجریان های القاعده و داعش در افغانستان، سوریه و عراق نیز، با صدای گرم خود، جوانان را به وحشیانه ترین کارهای غیر انسانی که در تاریخ معاصر دنیا کمتر دیده شده است، تشویق می کنند. هر دوی اینها یک چیزند و از یک جا هم آب می خورند. چه با کراوات باشند چه بدون کراوات!

برای این که تفاوت میان آهنگ مثبت و آهنگ منفی روشنتر شود ابتدا این ویدئو را نگاه کنید:

آهنگ معروف "کاتیوشا" با صدای ویکتوریا شماکووا

اکنون نگاهی به ویدئو دوم انداخته و احساس و برداشتی که نسبت به هر یک از این دو داشته اید، را با هم مقایسه نمایید:

شجریان - ساز و آواز دشتی مرغ خوشخوان

همان گونه که می بینید در یکی، شادی، امید به زندگی، میهن پرستی، شجاعت، ستایش عشق و پیشرفت موج می زند و در دیگری تنها، اندوه، زاری، ناامیدی، سیاه بینی، بدبختی، خودخوری و واماندگی به چشم می خورد. اولی سبب می شود تا شنونده انرژی گرفته و امیدوارانه به بهروزی، سربلندی و پیشرفت خود و پیرامونش بیاندیشد، و دومی با ترزیق سم اندوه و ناامیدی، سبب می شود تا شنونده، سرخورده از هر تغییر و تحرک مثبتی، شرایط سخت کنونی را پذیرفته و با خودخوری تن به سرنوشت خود بدهد.

البته هدف از این نوشته محاکمه شخص شجریان نیست. او نیز محصول و برآمده از همین همبود و جامعه است. تازه شجریان، اینجا و آنجا هم کارهای مثبتی، از جمله آواز بر رباعیات خیام، را انجام داده است. ولی آن "هنرمندان" خارج نشین که از آزادی بیشتری برخوردار بوده اند، که دیگر به کلی به کژراهه افتاده و بیشتر از شجریان و "هنرمندان" درون کشور خرابکاری کرده اند. آن آوازهای اندوهناک "معین" در نخستین سالهای پس از انقلاب شوم، یکی از بدترین کارها در تاریخ موسیقی این سرزمین بوده است که اثری بسیار منفی بر روحیه ایرانیان به جا گذاشت و آنها را به پذیرش گام به گام حکومت فاسدان ستمگر تشویق نمود.

آیا تا کنون از خود پرسیده اید، چرا موسیقی سنتی، تنها به سروده های پندآموز و بی تحرکی که کاربرد خود را در دنیای کنونی از دست داده اند، می پردازد و چرا از شاهنامه فردوسی، با آن همه سروده های بسیار زیبا و خردمندانه یاری نمی گیرد؟

بهانه گرفته می شود که سروده های فردوسی با ریتم موسیقی سنتی جور در نمی آید. پیداست که سروده های هیجان برانگیز و انرژی زای شاهنامه با موسیقی غمناک و اندوه زای "سر کوه بلند، نی می زنم نی - شتر گم کرده ام، پی می زنم پی" که تنها، اندوه را در جان و روان شنونده ترزیق می کند، سازگاری و هماهنگی ندارد.

ولی دلیل این که این همه بر اندوهناک بودن موسیقی سنتی پافشاری می شود چیست؟ چرا ایرانی ها را، که اصولا دارای روحیه ای شاد و زنده هستند، باید با موسیقی اندوه زا مورد هجوم قرار داد؟ آیا کسانی از این می ترسند که ایرانیان دوباره به زندگی و آینده خود امیدوار شوند؟ و اگر چنین است چرا؟ چرا ایرانی شاد، سرزنده و امیدوار باید برای کسانی به عنوان یک تهدید به شمار بیایند؟ مگر آنها منافع خود را در یک ایران ناامید، سرخورده و نابسامان می بینند که این گونه از امیدواری ایرانیان می ترسند؟ اصلا این "آنها" چه کسانی هستند؟

نکند همانها باشند که خواهان ترویج فرهنگ اندوه و سرخودگی در این سرزمینند و به هر کس که این ناامیدی و خمودگی را ترویج کند هم، جایزه می دهند؟ نقش موسیقی سنتی، ربنای شجریان و شجریان ها در این میان کدام است؟ آیا دیگر بخش های هنر از جمله، سینما، تئاتر و ... بهتر از این است؟ و یا این که در آن زمینه ها نیز کار خرابتر از موسیقی است و فرهنگ به ضد فرهنگ تبدیل شده است؟

هم میهنان گرامی،
آنچه که به نام "فرهنگ ملی" به خورد ما داده می شود، نه تنها با فرهنگ نیاکان ما همخوانی ندارد، بلکه حتی با روحیه ما ایرانی ها نیز سازگار نیست. این فرهنگ وارداتی، به عنوان وسیله ای برای استقرار و جا دادن سپاهیان اسلام در سرزمین ایران به کار گرفته و گسترش داده شد. اکنون بیگانگان نیز دریافته اند که با استفاده از آن می توانند منافع خود را در ایران به پیش ببرند. به همین دلیل هست که نه سپاه اسلام با آن مخالفتی داشت و نه بیگانگان غارتگر هم اکنون با آن مخالفتی دارند. آنها حتی برای ترویج آن، جایزه هم می دهند!

این فرهنگ، دید ما را نسبت به پیرامونمان، تغییر داده و به کژراهه برده است. تا زمانی که دید خود نسبت به پیرامونمان را تغییر ندهیم، هیچ تغییر و تحول مثبتی در زندگی ما و آینده میهنمان انجام نخواهد گرفت.

اگر می خواهیم دوباره به پیشرفت و سربلندی برسیم، اگر می خواهیم دوباره روی خوشبختی و بهروزی را ببینیم، اگر می خواهیم که کشورمان دوباره سر و سامانی بگیرد و خود نیز به آزادی، آرامش و آسایش دست یابیم، باید در دیدمان نسبت به جهان پیرامون بازنگری کنیم و آن را تغییر دهیم.

مهمترین لازمه این بازنگری و تغییر، بازگشت به دین و آیین نیاکان، دین راستی و درستی، دین شادی و آرامش، دین زرتشت است. هر راه حل دیگری غیر از این به بن بست خواهد انجامید و به جایی نخواهد رسید. همان گونه که ۱۴۰۰ سال گذشته نیز به جایی نرسید!

اهورامزدا ایرانزمین را از دروغ، دشمن و خشکسالی نگاه دارد!

__________________
____________________________________________________

Shajariān, Rabbanā va neshāne Shovāliye



Ahurāmazdā Irānzamin rā az dorugh, doshman va khoshksāli negāh dārad!

______________________________

۱۳۹۳ خرداد ۱۶, جمعه

آخرین درخواست یک مادر

اینا کوکورودزا، مادری که با وجود متلاشی شدن
پاهایش، در اندیشه فرزندانش است و این گونه با نگاهش
آخرین درخواست خود را خواهش می کند.
براستی که مهر مادری شگفت انگیز است!
دوم ژوئن ۲۰۱۴ برابر با ۱۲ خرداد ۱۳۹۳ در لوگانسک، شهری مرزی در شرق اوکراین ...

از آغاز روز، درگیری ها میان سربازان ارتش و مخالفان دولت بالا گرفته است. صدای رگبار گلوله ها از هر سو شنیده می شود...

ساعت نزدیک به سه پس از نیمروز است که یک فروند هواپیمای سوخوی ۲۵ با صدای ترسناکی در هوا ظاهر شده و با پرتاب چندین موشک شروع به بمباران شهر می کند.

بخوبی پیداست که مرکز شهر و بویژه ساختمان اداره مرکزی مورد هدف قرار گرفته است.

برخی، بویژه دولتی ها می گویند که موشک های پرتاب شده، قابل هدایت نبوده اند و این ساختمان به عمد مورد هدف قرار نگرفته بوده است. ولی مخالفان این را رد می کنند و می گویند که اتفاقا این موشک ها بسیار دقیق هستند و این ساختمان، به عنوان سمبل دولت تازه که مخالف دولت کیف است، حساب شده و از روی قصد مورد پرتاب موشک قرار گرفته است.

اینا کوکورودزا، کارمند صندوق بازنشستگی
شیفته سروده های خیام و آثار پائولو کوئلو بود
و به زندگی و فرزندانش عشق می ورزید
دود غلیظی بالای ساختمان را گرفته است. یکی از شهروندان خود را به محل حادثه رسانده و شروع به گرفتن ویدئو می کند.

شاخه های شکسته درختان، اتومبیل های آسیب دیده و سوراخ های ایجاد شده در دیوار ساختمان، نشان از سهمگین بودن رویداد را می دهد.

پیش تر که می رود نخستین کشته و زخمی ها را می بیند... به زنی زخمی، که با سر و روی خونی، بر زمین نشسته است نزدیک می شود. ولی این زن بی درنگ به در ورودی و کشته های آن سمت اشاره می کند و از او می خواهد که به یاری آنها بشتابد.

این شخص که به سختی تحت تاثیر قرار گرفت است، خود را به در ورودی ساختمان نزدیک می کند. خون همه جا را گرفته است. پیکرهای بی جان چندین زن و مرد بر روی زمین دیده می شوند. برخی از آنها بدون دست و پا هستند و به سختی آسیب دیده اند...

زنی از کمر به پایین بسیار آسیب دیده و برخی از اعضای بدنش را از دست داده است ... با این که زمین گیر شده و نمی تواند خود را جابجا کند ولی هنوز جان دارد. او "اینا کوکورودزا" متولد ۱۸ ژولای ۱۹۶۶ می باشد که دارای همسر و دو فرزند دختر است. "اینا" آخرین خواهش خود را این گونه درخواست می کند.

دیالوگ زیر از گفتگوی "اینا" در ویدئوی پایین، گرفته شده است:

-خواهش می کنم یک تلفن ...
مرد صدایی می شنود ولی نمی داند از کدام سمت است.
-کجایی؟
"اینا" سرش را بلند می کند و می گوید:
-همینجا، نزدیک تو .... خواهش می کنم منو یاری کن ....
مرد نزدیکتر می شود و می گوید:
-بگو چی شده... یک چیزی بگو
"اینا" در حالی که بخوبی پیداست همه توان خود را به کار گرفته است پاسخ می دهد:
-ببخشید، ولی می تونم خواهش کنم به بچه هایم زنگ بزنم؟ ....
(سپس سرش به زمین می افتد ... و جان می دهد....)


اینا کوکورودزا، کارمند صندوق بازنشستگی، شیفته سروده های خیام و آثار پائولو کوئلو بود و به زندگی و فرزندانش عشق می ورزید. در پروفیل اینترنتی او نوشته ای به این مضمون دیده می شد:
"مردم همیشه به اندرز دیگران نیاز ندارند، آنها گاهی هم به، یک دست که آنها را پشتیبانی کند، یک گوش که بتواند آنها را بشنود و یک قلب که بتواند آنها را درک کند، نیاز دارند."

هم میهنان گرامی،
آنهایی که ادعا می کنند با به موشک بستن مردم و قصابی کردن آنها می خواهند دمکراسی برای کشور بیاورند دروغ می گویند.
مبادا گول این دروغ بزرگ را بخوریم!
بهوش باشیم که بدتر از این را برای ما برنامه ریزی کرده اند.

اهورامزدا ایرانزمین را از دروغ، دشمن و خشکسالی نگاه دارد!

__________________
____________________________________________________

Ākherin darkhāste yek mādar


Inna Kukurudza, mādari ke bā vojude motalāshi shodane
pāhāyash, dar andisheye farzandānash ast va in gune bā
negāhash ākherin darkhāste khod rā khāhesh mikonad.
Berāsti ke mehre mādari shegeftangiz ast!
Dowome Ĵuan 2014 barābar bā 12 Khordād 1393 dar Lugānsk, shahri dar sharqe Ukrāyin…

Az āghāze ruz, dargirihā miāne sarbāzāne artesh va mokhālefāne doulat bālā gerefte ast. Sedāye ragbāre golulehā az har su shenide mishavad….

Sāat nazdik be se pas az nimruz ast ke yek farvand havāpeymāye Sokhoi-25 bā sedāye tarsnāki dar havā zāher shode va bā partābe chandin mushak, shoru be bombārāne shahr mikonad.

Be khubi peydāst ke markaze shahr va beviĵe sākhtemāne edāreye markazi mourede hadaf qarār gerefte ast.

Barkhi, beviĵe doulatihā miguyand ke mushakhāye partāb shode, qābele hedāyat nabudeand va in sākhtemān be amd mourede hadaf qarār nagerefte bude ast. Vali mokhālefān in rā radd mikonand va miguyand ke ettefāqan in mushakhā besyār daqiq hastand va in sākhtemān, be onvāne sambole doulate tāze ke mokhālefe doulate Kief ast, hesāb shode va az ruye qasd mourede partābe mushak qarār gerefte ast.

Inna Kukurudza, kārmande Sanduqe Bāzneshastegi,
shifteye sorudehāye Khayyām va āsāre Paulo Coelho
bud va be zendegi va farzandānash eshq mivarzid
Dude ghalizi bālāye sākhtemān rā gerefte ast. Yeki az shahrvandān khod rā be mahalle hādese resānde va shoru be gereftane video mikonad.

Shākhehāye shekasteye derakhtān, otomobilhāe āsib dide va surākhhāye ijād shode dar divāre sākhtemān, neshān az sahmgin budane ruydād midahad.

Pishtar ke miravad nokhostin koshte va zakhmihā rā mibinad… Be zani zakhmi ke bā sar o ruye khuni, bar zamin neshaste ast nazdik mishavad. Vali in zan biderang be dare vorudi va koshtehāye ān samt eshāre mikonad va az u mikhāhad ke be yāri ānhā beshetābad.

In shakhs ke be sakhti tahte taasir qarār gerefte ast, khod rā be dare vorudiye sākhtemān nazdik mikonad. Khun hame jā rā gerefte ast. Peykarhāye bijāne chandin zan va mard bar ruye zamin dide mishavand. Barkhi az ānhā bedyne dast o pā hastand va be sakhti āsib dideand…

Zani az kamar be pāyin besyār āsib dide va barkhi az aazāye badanash rā az dast dāde ast… bā in ke zamingir shode va namitavānad khod rā jābejā jonad, vali hanuz jān dārad. U Innā Kukurudzā motavallede 18 Ĵulāy 1966 mibāshad ke dārāye hamsar va do farzande dokhtar ast. Innā ākherin khāheshe khod rā in gune darkhāst mikonad.

Diāloge zir az goftoguye Innā dar videoye pāyin gerefte shode ast:

-Khāhesh mikonam yek telefon…
Mard sedāyi mishenavad vali namidānad az kodām samt ast:
-Kojāyi?
Innā sarash rā boland mikonad va miguyad:
-Haminjā, nazdike to … khāhesh mikonam mano yāri kon …
Mard nazdiktar shode va miguyad:
-Begu chi shode … yek chizi begu …
Innā dar hāli ke be khubi peydāst hameye tavāne khod rā be kār gerefte ast pāsokh midahad:
-Bebakhshid, vali mitunamkhāhesh konam be bachehāyam zang bezanam? …
(sepas sarash be zamin mioftad … va jān midahad …)


Innā Kukurudzā, kārmande Sanduqe Bāzneshastegi, shifteye sorudehāye Khayyām va āsāre Paulo Coelho bud va be zendegi va farzandānash eshq mivarzid. Dar profile internetiye u neveshteyi be in mazmun dide mishod:
“Mardom hamishe be andarze digarān niāz nadārand. Ānhā gāhi ham be, yek dast ke ānhā rā poshtibāni konad, yek gush ke betavānad ānhā rā beshnavad va yek qalb ke betavānad ānhā rā dark konad, niāz dārand.”

Hammihanāne gerāmi,
Ānhāyi ke eddeā mikonand, bā be mushak bastane mardom va qassābi kardane ānhā mikhāhand demikrāsi barāye keshvar biāvarand dorugh miguyand.
Mabādā gule in dorughe bozorg rā bekhorim!
Behush bāshim ke badtar az in rā barāye mā barnāmerizi kardeand.

Ahurāmazdā Irānzamin rā az dorugh, doshman va khoshksāli negāh dārad!

______________________________

۱۳۹۳ خرداد ۱۳, سه‌شنبه

آتش و خون در سوریه و رابطه آن با نفت و گاز

دسیسه دشمنان سوریه
برای دیدن ویدئو بر روی فرتور کلیک کنید
دانلود ویدئو ۹ مگا بایت
در پیوند با انتخابات سوریه، ویدئوهای کوتاهی ساخته و در تلویزیون این کشور نشان داده شده اند که با زبانی آسان به ملت نشان می دهند چرا کشورشان به آتش و خون کشیده شده است و چه کسانی از این جنگ و خونریزی سود برده اند و هنوز هم می برند.

در یکی از این ویدئوها دیده می شود که چگونه آمریکا، فرانسه و مزدوران منطقه ای شان از جمله ترکیه، قطر و عربستان بر سر کشیدن لوله گاز و نفت از قطر به اروپا گرد هم آمده و سرگرم دسیسه چینی هستند.

البته این دسیسیه در مرز سوریه با مخالفت روبرو می شود. در واقع، این اشاره ای است به مخالفت دولت سوریه با طرح ترکیه و قطر، که بر پایه آن قرار بود خط لوله ای، نفت و گاز را از قطر، عراق و سوریه گذرانده و به ترکیه برساند تا سرانجام از راه ترکیه به اروپا صادر شود.

دولت سوریه در این مورد خردمندانه ترین تصمیم را که بر پایه منافع ملی کشورشان بود گرفته و با این برنامه مخالفت نمود.

پس از آن بود که اندک اندک شورش و آشوب در این کشور آغاز شد و روز به روز دامنه گسترده تری به خود گرفت و تا جایی پیش رفت که دسته دسته تروریست آدمخوار و مزدور جانی از گوشه و کنار، روانه این کشور بلا زده شده و همه زیر ساخت های آن را ویران نمودند.

در این برنامه هر کدام از دشمنان سوریه وظیفه ویژه خود را داشتند: قطر و عربستان کمک های مالی این تروریست ها را به عهده گرفته بودند و اسلحه و جنگ افزار آدمکشی آنها ر تامین می کردند، ترکیه تروریست های مزدور را آموزش می داد و مرزهای خود را بر روی آنها می گشود، فرانسه و آمریکا نیز با یاری دیگر کشورهای غربی، کار پشتیبانی سیاسی آنها را انجام می داند.

با وجود همه اینها، دولت سوریه توانست با یاری چند کشور دوست، دسیسه غارتگران جهانی و نوکران مزدور آنها را در منطقه، نقش بر آب کند. تردیدی نیست که دسیسه گران جهانی تاوان جنایاتی را که در حق مردم سوریه روا داشتند را خواهند پرداخت. بویژه ترکیه، قطر و عربستان که خود سرانجام گرفتار همان دسیسه ای خواهند شد که برای سوریه تدارک دیده بودند. نشانه های آن از همین اکنون پیداست.

حکومت ایران در هر موردی هم که اشتباه کرده باشد، در این مورد راه درستی را رفته و پا پشتیبانی از دولت و ملت سوریه، تصمیمی در جهت منافع ملی ایران و ایرانیان گرفته است.

در ضمن ایران در اندیشه کشیدن خط لوله "پرشین لاین" و صادرات گاز از راه عراق - سوریه – یونان به اروپاست.

اهورامزدا ایرانزمین را از دروغ، دشمن و خشکسالی نگاه دارد!

__________________
____________________________________________________

Ātash va khun dar Suriye
va rābeteye ān bā naft va gāz


Dasiseye doshmanāne Suriye
Barāye didane video bar ruye fartur klik konid!
Download video - 9 MB
Dar peyvand bā entekhābāte Suriye, videohāye kutāhi sākhte va dar televizione in keshvar neshān dāde shodeand ke bā zabāni āsān be mellat neshān midahand cherā keshvareshān be ātash va khun keshide shode ast va che kasāni az in jang va khunrizi sud bordeand va hanuz ham mibarand.

Dar yeki az in videohā dide mishavad ke chegune Āmrikā, Farānse va mozdurāne mantaqeyiyeshān az jomle Torkiye, Qatar va Arabestān bar sare keshidane luleye gāz va naft az Qatar be Urupā gerde ham āmade va sargarme dasisechini hastand.

Albatte in dasise dar marze Suriye bā mokhālefat ruberu mishavad. Dar vāqe in eshāreyi ast be mokhālefate doulate Suriye bā tarhe Torkiye va Qatar ke bar pāyeye ān qarār bud khatteluleyi, naft va gāz rā az Qatar, Erāq va Suriye gozarānde va be Torkiye beresānad tā saranjām az rāhe Torkiye be Urupā sāder shavad.

Doulate Suriye dar in moured kheradmandānetarin tasmi rā ke bar pāyeye manāfeye melliye keshvareshān bud gerefte va bā in barnāme mokhālefat nemud.

Pas az ān bud ke andak andak shuresh va āshub dar in keshvar āghāz shod va ruz be ruz dāmaneye gostardetari be khod gereft va tā jāyi pish raft ke daste daste terroriste ādamkhār va mozdure jāni az gushe va kenār, ravāneye in keshvare balā zade shode va hameye zirsākhthāye ān rā virān nemudand.

Dar in barnāme har kodām az doshmanāne Suriye vazifeye viĵeye khod rā dāshtand: Qatar va Arabestān komakhāye māliye in terroristhā rā be ohde gerefte budand va aslahe va jangafzāre ādamkoshiye ānhā rā taamin mikardand, Torkiye terroristhāye mozdur rā āmuzesh midād va marzhāye khod rā bar ruye ānhā migoshud, Farānse va Āmrikā niz bā yāriye digar keshvarhāye Gharbi, kāre poshtibāniye siāsiye ānhā rā anjām midādand

Bāvojude hameye inhā, doulate Suriye tavānest bā yāriye chand keshvare dust, dasiseye ghāratgarāne jahāni va noukarāne mozdur ānhā rā dar mantaqe, naqshe bar āb konad. Tardidi nist ke dasisegarāne jahāni tāvāne jenāyāti rā ke dar haqqe mardome Suriye ravā dāshtand rā khāhand pardākht. Beviĵe Torkiye, Qatar va Arabestān ke khod saranjām gereftāre hamān dasiseyi khāhand shod ke barāye Suriye tadārok dide budand. Neshānehāye ān, az hamin aknun peydāst.

Hokumate Irān dar har mouredi ham ke eshtebāh karde bāshad, dar in moured rāhe dorosti rā rafte va bā poshtibāni az doulat va mellate Suriye, tasmimi dar jahate manāfeye melliye Irān va Irāniān gerefte ast.

Dar zemn, Irān dar andisheye keshidane khatteluleye Persian Line va sāderāte gāz az rāhe Erāq – Suriye –Yunā be Urupāst.

Ahurāmazdā Irānzamin rā az dorugh, doshman va khoshksāli negāh dārad!

______________________________