۱۳۹۴ آبان ۸, جمعه

پشت پرده سیل پناهندهگان به اروپا

قایق پناهندگان در حال غرق شدن
شتاب در سیل پناهندگان به اروپا
حرکت آوارگان جنگزده سوری به اروپا از سه ماه پیش به یکباره تغییر یافت و شکل تازه ای به خود گرفت. گرچه تا پیش از آن هم پناهندگان می کوشیدند از راههای گوناگون خود را به اروپا برسانند ولی این بار دنیا شاهد سیل پناهندگانی بود که خود را به آب و آتش می زدند و با پذیرفتن خطرات گوناگون از جمله غرق شدن در دریا تلاش می کردند که خود را به “سرزمین خوشبختی ها” برسانند.

به نظر می رسید که همه و بویژه اروپایی ها غافلگیر شده اند. دستکم این گونه وانمود می شد. از سوی دیگر، بازتاب سازمان داده شده اخبار مربوط به پناهندگان آواره در رسانه های خبری، کشورهای اروپایی را مستقیم و غیر مستقیم زیر فشار می گذاشت. آنها باید هر چه زودتر دست به کاری می زدند و تکلیف آوارگان جنگزده ای که کودکان بسیاری نیز در میان آنها دیده می شد، را روشن کنند.

ترکیه با روانه کردن سیل پناهندگان به اروپا قصد داشت از یک سو زمینه لازم را در افکار عمومی فراهم سازد و از سوی دیگر کشورهای اروپایی را زیر فشار بگذارد تا با طرح ایجاد منطقه پرواز ممنوع در شمال سوریه موافقت کنند.

رسانه های خبری و بویژه ایستگاههای تلویزیونی، حرکت پناهندگان را به گونه ای بازتاب می دادند که انگار میلیونها جنگزده سوری در دسته های بزرگ صد و هزار نفری راه افتاده اند و مرزها را یکی پس از دیگری پشت سر می گذارند و کسی هم جلودار آنها نیست.

انگیزه
اما آنچه که شگفت انگیز است و آدمی را به پرسش وا می دارد انگیزه و علت این افزایش ناگهانی در هجوم پناهندگان به سوی کشورهای اروپایی است. بویژه این که به هنگام اوج گرفتن سیل پناهندگان سوری، در خود سوریه تغییری ناگهانی چندانی رخ نداده بود که بتواند شتاب سیل پناهندگان به اروپا را توجیه کند. بنابراین انگیزه و علت را باید در جای دیگری جستجو نمود.

کاربرد ابزاری ترکیه از پناهندگان
واقعیت این است که پروژه روانه کردن سیل پناهندگان به اروپا، از مدتها پیش توسط ترکیه کلید زده شده و حتی زمانبندی آن را نیز از پیش تعیین و برنامه ریزی کرده بودند. در واقع ترکیه مدتهاست که در بازی سیاسی-نظامی منطقه، با کارت پناهندگان جنگزده سوری بازی می کند و با استفاده ابزاری از آن، اهداف سیاسی و اقتصادی خود را در منطقه به پیش می برد. در آغاز جنگ داخلی سوریه که ترکیه در به راه انداختن آن نقش بزرگی را بازی کرد، عثمانی گراها قصد داشتند تا با گرد آوردن انبوه پناهندگان در نزدیکی مرز سوریه با ترکیه، آنجا را به لانه ای برای آموزش و سازماندهی مخالفان مسلح بر ضد حکومت سوریه تبدیل نمایند. ولی درگیری های خونین در این منطقه پناهندگان را وادار ساخت تا به هر وسیله ای خود را از مرز بگذرانند و وارد ترکیه شوند.

ترکیه و اروپا
ترکیه نیز که از پیش برای چنین شرایطی آماده شده بود، وجود پناهندگان را دستاویز قرار داده و توانست خواسته های خود را بویژه بر کشورهای اروپایی تحمیل کند و از سازمانهای مربوطه هزینه اداره کمپ های پناهندگی را دریافت نماید. ضمن این که وجود این کمپ ها این امکان را به ترکیه می داد تا از میان پناهندگان نیروهای تازه ای را آماده کند و آنها را آموزش دهد و به درون سوریه بفرستد تا هر چه بیشتر بر آتش جنگ خانمانسوز و ویرانگر بدمند و منافع سیاسی و اقتصادی ترکیه را در منطقه هر چه بیشتر تضمین کنند.

منطقه پرواز ممنوع
یکی از مهمترین خواسته های ترکیه از همان آغاز شورش های تروریستی در سوریه این بوده است که یک منطقه پرواز ممنوع در شمال سوریه ایجاد شود تا با استفاده از تجربه عراق بتواند سیاست های خود را در قالب آن پیاده نماید. بارها بر روی این خواسته خود نیز پافشاری کرده است ولی تا کنون موفق نشده است آمریکا و کشورهای اروپایی را با خود همراه و همرای نماید.

ترکیه با روانه کردن سیل پناهندگان به اروپا قصد داشت از یک سو زمینه لازم را در افکار عمومی فراهم سازد و از سوی دیگر کشورهای اروپایی را زیر فشار بگذارد تا با طرح ایجاد منطقه پرواز ممنوع در شمال سوریه موافقت کنند. بویژه این که جناح هایی در اروپا و آمریکا خود را هر چه بیشتر به این طرح متمایل نشان می دادند. پیشروی های مخالفان در غرب سوریه نیز پذیرش این کار را آسانتر می نمود.

کلید خوردن پروژه
برای براه انداختن این برنامه، کسانی را که از پیش آماده کرده بودند به کمپ های پناهندگی فرستادند. گفته می شود که ماموران امنیتی ترکیه در لباس شخصی به کمپ ها می رفتند و ساکنان را به رفتن به اروپا تشویق می کردند. آنها با داستانسرایی های خود فضایی را درست کرده بودند که پناهندگان می پنداشتند فرصتی استثنایی پیش آمده است که باید آن را غنیمت بشمارند و خود را به اروپا برسانند. ماموران ترک حتی در پوشش قاچاقچی نیز به روانه کردن پناهندگان به سمت غرب و فرستادن آنها به سوی آبهای یونان می پرداختند. البته اروپایی ها هم می دانستند چه خبر است و حتی برخی از کشورهای اروپایی نیز غیر مستقیم در این راه کمک می کردند. گفته می شد که کنسول فرانسه در بودروم به پناهندگانی که قصد رفتن به غرب داشته اند قایق می فروخته است!

پیشرفت طرح
کار داشت خوب به پیش می رفت. روز به روز پناهندگان بیشتری در سواحل یونان پیاده می شدند، در سوریه، پسروی ارتش روز به روز گسترده تر می شد و تروریست ها روز به روز بیشتر خود را به مناطق شیعه نشین غرب سوریه نزدیک می کردند. حتی برخی از رسانه های تازی و غربی دست به تبلیغات روانی زده و سخن از دگرگونی تدریجی دیدگاه ایران نسبت به حکومت اسد به میان می آوردند. همه چیز داشت به همان سمت و سویی می رفت که اردوغان و شرکا برنامه ریزی کرده بودند...

روسیه
تا این که روسیه در شب سی ام سپتامبر ۲۰۱۵ به درخواست دولت سوریه پاسخ مثبت داد و بمباران هوایی گروههای تروریست را در این کشور آغاز نمود. با این کار همه طرح های ترکیه و همپالکی هایش از جمله عربستان و قطر نقش بر آب شدند. پوتین با این کار نشان داد که در اهداف و دیدگاهش نسبت به سوریه جدی است و حتی آماده است برای حفظ منافع ملی خود دست به اقدامات نظامی بزند. شرایط تازه را غیر از پایان خواب خوش اردوغان در مورد ایجاد منطقه پرواز ممنوع در شمال سوریه، به چیز دیگری نمی توان تعبیر کرد.

اردوغان و بهره برداری انتخاباتی
اردوغان که با شرایط تازه ای روبرو شده بود می دانست که نمی تواند با روسیه سر جنگ پیدا کند. اما این بدین معنی نبود که او نتواند راهی دیگر برای بهره برداری از مسله پناهندگان پیدا نماید. بلکه برعکس، او با فشار بر اروپا، نه تنها آنها را مجبور کرد تا میلیاردهای بیشتری به منظور اداره کمپ های پناهندگان بپردازند، بلکه مرکل را نیز به ترکیه کشاند تا به اردوغان قول دهد روند گفتگوهای مربوط به عضویت ترکیه در اتحادیه اروپا را از سر بگیرند. البته هم مرکل و هم اردوغان می دانند که این قول و قرارها باد هواست. ولی با این وجود این کار می تواند به عنوان امتیازی برای اردوغان بشمار آید و او را در انتخابات پیش رو یاری کند. اردوغان می تواند دستکم این باد هوا را به بخشی از ملت ترکیه بفروشد و رای آنها را بخرد.

البته ساده انگاری است که بپنداریم اروپا بی گدار به آب زده است. در واقع آنها به خوبی می دانند چه می کنند. مدتهاست هم که خوب می دانند. آینده نشان خواهد داد که چگونه ترکیه با دست خود، گور خود را کنده است. در این مورد در فرصت دیگری نوشته خواهد شد.

نتیجه گیری
- جریان سیل پناهندگان سوری (و غیر سوری) به اروپا، توسط ترکیه برنامه ریزی شده است و هدف اصلی آن زمینه سازی برای طرح ایجاد منطقه پرواز ممنوع در شمال سوریه بود که با اقدام نظامی روسیه دستکم در کوتاه مدت نقش بر آب شده است.
- ترکیه برای رسیدن به اهداف سیاسی-اقتصادی خود حاضر است که کشورهای منطقه را به ویرانی بکشاند و ملتهای آنها را به سیاهروزی و آوارگی بیاندازد و حتی پس از آن هم از این آوارگان دربدر استفاده ابزاری نماید.
- سیاستهای ترکیه نسبت به سوریه هشداری مستقیم به کشور و ملت ایران است. خوبی که ترکیه و هم پیمانانش برای ایران دیده اند بارها بدتر از خوابی است که بری سوریه و لیبی دیدند.
بهوش باشیم!

اهورامزدا ایرانزمین را از دروغ، دشمن و خشکسالی نگاه دارد!

__________________
____________________________________________________

Poshte pardeye
seyle panāhandegān be Urupā

Qāyeqe panāhandegān dar hāle gharq shodan
Shetāb dar seyle panāhandegān be Urupā
Harakate āvāregāne jangzadeye Suri be Urupā az se māhe pish be yekbāre taghyir kard va shekle tāzeyi be khod gereft.

Garche tā pish az ān ham panāhandegān mikushidand az rāhhāye gunāgun khod rā be Urupā beresānand vali in bār donyā shāhade seyle panāhandegāni bud ke khod rā be āb o ātash mizadand va bā paziroftane khatarāte gunāgun az jomle gharq shodan dar daryā talāsh mikardand ke khod rā be “sarzamine khoshbakhtihā” beresānand.

Be nazar miresid ke hame va beviĵe Urupāyihā ghāfelgir shodeand. Dastekam in gune vānemud mishod. Az suye digar bāztābe sāzmān dāde shodeye akhbāre marbut be panāhandegāne āvāre dar resānehāye khabari, keshvarhāye Urupāyi rā mostaqim va gheyre mostaqim zire feshār migozāsht. Ānhā bāyad har che zudtar dast be kāri mizadand va taklife āvāregāne janzadeyi ke kudakāne besyāri niz dar miāne ānhā dide mishod, rā roushan konand.

Torkiye bā ravāne kardane seyle panāhandegān be Urupā qasd dāsht az yek su zamineye lāzem rā dar afkāre omumi farāham sāzad va az suye digar keshvarhāye Urupāyi rā zire feshār begozārad tā bā tarhe ijāde mantaqeye parvāz mamnu dar shemāle Suriye movāfeqat konand.

Resānehāye khabari va beviĵe istgāhhāye televizioni harakate panāhandegān rā be guneyi bāztāb midādand ke engār millionhā jangzadeye Suri dar dastehāye bozorge sad va hezār nafari rāh oftādeand va marzhā rā yeki pas az digari poshte sar migozārand va kasi ham jeloudāre ānhā nist.

Ahurāmazdā Irānzamin rā az dorugh, doshman va khoshksāli negāh dārad!

______________________________

۱۳۹۴ مهر ۲۷, دوشنبه

آیا در “بیت رهبری" کودتایی آرام در جریان است؟

دستبوسی شاه
روز ۲۶ دی ماه سال ۱۳۵۷ محمدرضا پهلوی شاه ایران با چشمانی گریان خود را برای ترک خاک میهن آماده می کرد. چند خیابان آنسوتر، در یکی از ساختمانهای نظامی تهران، ژنرال هویزر آمریکایی داشت فرماندهان نظامی ایران را توجیه می کرد و در واقع به آنها دستور می داد که در برابر شورش های خانمانسوز خیابانی دست به کاری نزنند و تا دستور بعدی منتظر بمانند. هویزر با پررویی تمام حتی درخواست کرده بود که بالگرد حامل شاه به فرودگاه باید از بالای ساختمانی که او در آن قرار داشت پرواز کند تا با چشمان خود ببیند و مطمئن شود که دستورات ابلاغ شده را آن گونه که باید، اجرا کرده اند!

فرماندهانی که تا دیروز تا کمر در برابر شاه خم می شدند و خود را فدایی او می خواندند، امروز نه تنها در کنار او قرار نداشتند بلکه با خواری تمام در انتظار اوامر و دستورات بیگانگان مانده بودند. در حالی که با چشمان خود می دیدند که کشور دارد به ویرانی و سیاهروزی کشیده می شود.

روند واکنش و تصمیم گیری های "بیت رهبری" در مورد توافق هسته ای و برجام نه تنها پرسش برانگیز است بلکه به گونه نگران کننده ای به ما هشدار می دهد که در آن لانه، خبرهایی هست. واکنش های ضد و نقیضی که از این کانون قدرت به گوش می رسد، نگران کننده است و به نظر می رسد که یک جنگ قدرت آرام در جریان است.

البته در اینجا منظور آن افسران رشید و درجه داران فداکاری نیستند که تا پای جان ایستادند و حتی برخی از آنها به دست دژخیمان و بدون محاکمه در پشت بامها تیر باران شدند و با اهدای جان خود به مام میهن ثابت کردند که سرباز راستین و میهن پرست واقعی هستند. بلکه منظور آنهایی هستند که در بالای سیستم نظامی کشور قرار داشتند و سرنوشت کشور در دست آنها قرار گرفته بود ولی آنها با فراموش کردن سوگند مقدس خدمت به میهن، به ساخت و پاخت با بیگانگان پرداخته و عملا به خیانت به کشور دست می زدند.

سرانجام هم زمانی که گندشان را زدند، دمشان را روی کولشان گذاشته و به خارج از کشور گریختند و هر کدام در گوشه ای با خواری و ذلت دست گدایی به سوی بیگانگان دراز کردند. اینجا و آنجا هم خاطرات دروغینی را سرهم بستند تا به گونه ای خیانتهای ننگین خود را توجیه کنند. در حالی که حتی همین خاطرات غیر واقعی نیز نه تنها کمکی به انها نکرد، بلکه گند نابکاری هایشان را هم بیشتر در آورد. در پایان نیز بسیاری از آنها در غربت و با خواری و نکبت رخت از این دنیا بستند و رفتند و نام ننگین خود را در تاریخ این آب و خاک به جای گذاشتند...

تازه این بخش نظامی کشور بود! در بخش سیاسی که فساد دیگر همه جا را گرفته بود و بیگانگان تا درونی ترین بخش های اجرایی کشور رخنه کرده بودند و با آلوده کردن سیاستمداران کشور آنها را به کارگزاران خود تبدیل نموده بودند. البته در ظاهر همه آنها فرمانبر بودند و به پای شاه می افتادند و خود را جان نثار معرفی می کردند ولی در پنهان هرکدام سر در آخور بیگانه ای داشتند...

در واقع از مدتها پیش از انقلاب شوم ۵۷، موریانه فساد و تباهی به جان حکومت ایران افتاده بود و پایه های آن را از درون خورده بود. حتی نزدیک ترین حلقه های نزدیک به شاه نیز دچار فساد گشته بودند و می کوشیدند با ایجاد یک دربار موازی سهم بیشتری را از کیک قدرت به خود اختصاص دهند. همانهایی که با بیگانگان برنامه ریختند و نگذاشتند که ملت پی به بیماری شاه ببرد و زمینه را برای جانشینی او هموار سازد. برخی از پژوهشگران بر این باورند که اگر پزشک فرانسوی شاه کارشکنی نکرده بود و شاه، با صداقت بیماری خود را با ملتش در میان می گذاشت و ولیعهد را به جای خود قرار می داد، سرنوشت ایران به سمت و سوی دیگری می رفت. ولی نگذاشتند. همانهایی که به پای او می افتادند، او را جانشین خدا بر روی زمین می نامیدند و وی را فصل الخطاب می خواندند، نگذاشتند!

در پایان نیز متن سخنرانی ویرانگر "صدای انقلاب شما را شنیدم" را نوشتند، و در حالی که تا کمر خم شده بودند آن را به پیشگاه همایونی تقدیم کردند و محترمانه شاه بیمار را به پای میکروفون کشاندند تا با خواندن آن متن، فروپاشی ایران را به نقطه غیر قابل برگشت برساند. همانها نیز سرانجام شاه را محترمانه زیر فشار گذاشتند و این مرد بیمار را در هواپیما نشانده و به خارج از ایران فرستادند. چیزی که از همان آغاز خواست بیگانگان بود. البته آنها با ساده انگاری گمان می کردند که پاسخ خدمت های خود به بیگانگان را دریافت خواهند کرد. در حالی که بعدها خود آنها نیز به دستمال های کاغذی دیگری تبدیل شدند که دیگر استفاده ای نداشتند و به زباله دان پرتآب شدند...

البته این که چه بر سر آنها آمد و سرانجامشان به کجا کشید، چندان مهم نیست... مهم این است که در نتیجه کارهای آنها میهن به فروپاشی و ویرانی کشیده شد و حتی یکپارچگی خاک کشور نیز مورد تهدید قرار گرفت. مهم این است که بدانیم چگونه گروهی به ظاهر فرمانبر و جان نثار، با رخنه در مراکز قدرت و تصمیم گیری، آرام و آهسته برنامه بیگانگان را به پیش بردند و کار را به جایی رساندند که دیگر چاره ای برای آن پیدا نمی شد. نتیجه اش هم آن شد که دیدیم...

دستبوسی رهبر
اکنون به نظر می رسد که تاریخ دوباره تکرار می شود. آنچه که امروز در کشورمان می گذرد، به گونه نگران کننده ای شبیه شرایط آن روز ایران است و آدم را به یاد آن روزهای شوم می اندازد. علی خامنه ای مانند محمدرضا پهلوی بیمار است. افزون بر آن سالخوردگی علی خامنه ای، خواه ناخواه از قدرت و فعالیت او می کاهد. همان گونه که به نادرست می گفتند شاه بر همه امور مملکت مسلط است و کنترل همه چیز را در دست خود دارد، امروز نیز گفته می شود که رهبر بر همه امور کشور نظارت کامل دارد و آنها را کنترل می کند. همان گونه که به نادرست می گفتند شاه تصمیم گیرنده نهایی است، امروز نیز گفته می شود که رهبر، فصل الخطاب همه امور مملکت است. همان گونه که از روی چاپلوسی، شاه را سایه خدا بر روی زمین می نامیدند، امروز نیز رهبر را نماینده خدا در زمین می خوانند. همان گونه که با خم شدن در برابر شاه و خود را جان نثار معرفی کردن، برنامه بیگانگان را گام به گام به پیش می بردند، به نظر می رسد که امروز نیز با بوسه زدن بر دست رهبر و خود را فدایی او خواندن، دارند برنامه بیگانه ساخته را گام به گام به پیش می برند.

هم میهنان گرامی،
روند واکنش و تصمیم گیری های "بیت رهبری" در مورد توافق هسته ای و برجام نه تنها پرسش برانگیز است بلکه به گونه نگران کننده ای به ما هشدار می دهد که در آن لانه، خبرهایی هست. واکنش های ضد و نقیضی که از این کانون قدرت به گوش می رسد، نگران کننده است و به نظر می رسد که یک جنگ قدرت آرام در جریان است. ناهماهنگی های آشکار "بیت رهبری" در تصمیم گیری در مورد مسله بسیار مهم توافق هسته ای و چرخش های حساب نشده آن بسیار شگفت آور است و آدم را به تردید می اندازد که نکند جناح سازشکار با غرب، دست به کودتایی خاموش در "بیت رهبری" زده و کنترل آن را به دست خود گرفته است.

همان گونه که ملت نمی دانستند در دربار بسته شاه چه می گذرد، امروز هم نمی دانند در کانون بسته "بیت رهبری"چه خبر است. همان گونه که در دربار محمدرضا پهلوی، خیانتکاران مزدوری رخنه کردند و روند امور مملکت را آن گونه که بیگانگان می خواستند تغییر دادند، به نظر می رسد که امروز نیز کسانی در "بیت رهبری" رخنه کرده اند و برنامه های بیگانگان را به پیش می برند. همان گونه که گردانندگان اصلی دربار، کنترل شاه بیمار را در دست خود گرفته بودند و با سرنوشت کشور بازی می کردند، امروز نیز به نظر می رسد که گردانندگان اصلی "بیت رهبری" کنترل رهبر بیمار و سالخورده را در دست خود گرفته اند و می روند تا بار دیگر سرنوشت این کشور و ملت را آن گونه که بیگانگان خواهان آن هستند رقم بزنند. با این توصیف حتی می توان سرانجامی همچون سرانجام محمدرضا پهلوی را برای علی خامنه ای تصور کرد. ولی مهم این نیست! این که چه بر سر علی خامنه ای بیاید و سرانجامش به کجا بکشد چندان مهم نیست. مهم این است که کشورمان در نقطه بسیار حساسی قرار گرفته است که هر گونه غفلتی می تواند نتایج بسیار وخیمی به بار بیاورد که نه تنها نسل کنونی بلکه نسل های آینده این آب و خاک را نیز گرفتار خود خواهد کرد.

دیگر مانند سی، چهل سال پیش نیست که انقلاب و کودتاها تنها به درگیری های خیابانی، کشته های محدود، گرانی و "دردسرهایی" از این قبیل منجر شود. انقلابهای کنونی ویرانگرند و نتایجی بارها شوم تر به بار می آورند، بنیان کشورها را از ریشه می زنند، زیرساخت های کشورها را نابود می کنند و ملتها را آواره در و دشت می سازند. در انقلاب های کنونی، جانورانی مانند داعش را به جان ملتها می اندازند و بوسیله آن همه هستی و نیستی آنها را تباه می کنند. تنها کافی است نگاهی به سوریه و لیبی بیاندازیم. باور کنید آنچه که برای ایران برنامه ریخته اند بارها بدتر از آن چیزی است که دارد بر سر سوریه می آید!

برای آن که به آن روز نیفتیم، باید چشمانمان را بازتر کنیم و بدانیم که الویت های نخست ما، نگاهداری از یکپارچگی خاک کشور، پیشگیری از انقلاب و شورش های کور و جلوگیری از ایجاد هرج و مرج است. باید بدانیم و به یکدیگر یادآوری کنیم که غرب یک ایران یکپارچه را تهدیدی برای برنامه های راهبردی خود در منطقه می داند و همه سیاست های خود را در راستای تجزیه ایران تنظیم کرده است. باید برای یک بار هم که شده دریابیم، از غرب (با سیاست های کنونی اش) چیزی غیر از بدبختی و سیاهروزی به ایران نخواهد رسید.

در شرایط کنونی، یکی از مهمترین عوامل داخلی که می تواند ما را در برابر تهدیدهای غرب تضمین کند، این است که همبستگی ملت را بر پایه اندیشه های میهن پرستانه ترویج داده و در گسترش آن در همه اقشار و طبقات جامعه بکوشیم و اجازه ندهیم غربگراهای ساده انگاری که برای باز شدن شعبه های مک دونالد در تهران له له می زنند، سرنوشت ما را تعیین کنند.

در همین رابطه مهمترین عامل خارجی نیز، که می تواند ما را در رسیدنمان به هدف یاری کند، دستکم در شرایط کنونی دنیا و منطقه، نزدیکی و اتحاد راهبردی با روسیه است. وگرنه انتظار داشتن از آخوندهای چال کرده در "بیت رهبری" به همان اندازه فاجعه بار است که دل بستن به آخوندک پشت هم انداز حسن روحانی و وزیرک فیسبوک باز جواد ظریف!

پی نوشت:
این احتمال نیز داده می شود که ایران به منظور خرید زمان، دست به چنین توافق و همکاری هایی با غرب زده است. ولی حتی اگر این احتمال نیز درست باشد، این گونه انداختن کشور به چنگ غرب، سرانجامی غیر از گیر افتادن در تله صندوق جهانی پول و بانک جهانی نخواهد داشت و همراه با ریسک های بزرگ و خسارات جبران ناپذیری خواهد بود.

اهورامزدا ایرانزمین را از دروغ، دشمن و خشکسالی نگاه دارد!

__________________
____________________________________________________

Āyā dar “Beyte Rahbari”
kudetāyi ārām dar jaryān ast?

Dastbusiye Shāh
Ruze 26 Dey māhe sāle 1357 MohammadRezā Pahlavi shāhe Irān bā chashmāni geryān khod rā barāye tarke khāke mihan āmāde mikard. Chand khiābān ānsutar, dar yeki az sākhtemānhāye nezāmiye Tehrān, ĵenrāl Huizer Āmrikāyi dāsht farmāndehāne nezāmiye Irān rā toujih mikard va dar vāqe be ānhā dastur midād ke dar barābare shureshhāye khānemānsuze khiābāni dast be kāri nazanand va tā dasture baadi montazer bemānand. Huizer bā porruyiye tamām hattā darkhāst karde bud ke bālgarde hāmele Shāh be forudgāh bāyad az bālāye sākhtemāni ke u dar ān qarār dāsht parvāz konad tā bā chashmāne khod bebinad va motmaen shavad ke dasturāte eblāgh shode rā ān gune ke bāyad, ejrā kardeand!

Farmāndehāni ke tā diruz tā kamar dar barābare Shāh kham mishodand va khod rā fedāyiye u mikhāndand, emruz na tanhā dar kenbāre u qarār nadāshtand balke bākhāriye tamām dar entezāre avāmer va dasturāte bigānegān mānde budand. Dar hāli ke bā chashmāne khod mididand ke keshvar dārad be virāni va siāhruzi keshide mishavad.

Ravande vākonesh va tasmimgirihāye “Beyte Rahbari” dar mourede Tavāfoqe Hasteyi va BARJĀM na tanhā porseshbarangiz ast balke be guneye negarān konandeyi be mā hoshdār midahad ke dar ān lāne khabarhāyi hast. Vākoneshhāye zedd o naqizi ke az in kānune qodrat be gush miresad, negarān konande ast va be nazar miresad ke yek jange qodrate ārām dar ānjā dar jaryān ast.

Albatte dar injā manzur ān afsarāne rashid va darajedārāne fedākari nistand ke tā pāye jān istādand va hattā barkhi az ānhā be dast deĵkhimān va bedune mohākeme dar poshte bāmhā tirbārān shodand va bā ehdāye jāne khod be māme mihan sābet kardand ke sarbāze rāstin va mihanparaste vāqeyi hastand.

Ahurāmazdā Irānzamin rā az dorugh, doshman va khoshksāli negāh dārad!

______________________________