۱۳۹۲ خرداد ۲۳, پنجشنبه

مشایی با کیست

روزنامه ایران در شماره ٥٣٨٧ مورخه بیست و دوم خرداد ١٣٩٢ خود، نوشته ای بالابلند، با عنون "مشایی کیست" را در دو صفحه آورده است که در آن یک روحانی می کوشد "چهره راستین" مشایی را به خوانندگان خود بنمایاند.

البته توضیحات این حجت السلام که بیشتر به درد طلبه های حوزه علمیه و دانشجویان رشته الهیات می خورد، چیز تازه ای برای گفتن ندارد.

این که مشایی ناسیونالیست نیست و یا این واقعیت که مشایی و یارانش می کوشند با بهره گیری از "کتاب آسمانی قرآن، تمدن نوین اسلامی را پایه ریزی کنند" شگفتی کسی را بر نخواهد انگیخت. آنچه شگفت انگیز است این است که این روحانی از مشایی نقل قول می کند که " ايران به دليل سابقه تمدنی اش، اسلام را با کمال اشتياق پذيرفته است .... "!

در این باره باید گفت که یا ایشان خواب تشریف دارند و یا آقای مشایی تاریخ را خوب نخوانده اند. وگرنه جنایاتی که سپاه تازیان بر مردم این آب و خاک روا داشتند، دیگر بر کسی پوشیده نیست.

تازه خود این آقا (و یا آن یکی آقای دیگر) هیچگاه از خودشان نپرسیده اند که اگر ملت ایران "اسلام را با کمال اشتياق پذيرفته است"، پس چرا هنوز پس از هزارو چهارصد سال باید با چوب و چماق احکام اسلامی را بر آنان حاکم کنند؟ و یا با گشت های ریز و درشت و کمیته های اسلحه به دست، آنها را مجبور کنند تا دستورات اسلام را رعایت نمایند؟

اگر زنان و دختران ایرانی با کمال اشتياق اسلام را پذیرفته بودند که دیگر لازم نبود با تیغ موکت بری به جان آنها بیفتند و آنها را زیر فشار بگذارند تا حجاب اسلامی را بپذیرند! اصلا اگر این حجاب و دستورات مربوط به آن، از سوی زنان ایرانی، با اشتیاق پذیرفته شده بود که دیگر، نام آن را حجاب اجباری نمی گذاشتند!

توضیحات دیگر این روحانی نیز، همه برای گفتن این مطلب است که مشایی نه تنها با اسلام سر دشمنی ندارد بلکه با همه تلاش خود برای پیشبرد اسلام می کوشد. تنها تفاوت وی در این است که او برای رسیدن به اهداف خود، به جای زور از "قدرت نرم" استفاده می کند.

این نوشته هر چند که نکته تازه ای ندارد ولی یک بار دیگر، ضرورت مرزبندی مشخص و روشن را به ما گوشزد می کند. درست است که در رویارویی مشایی-احمدی نژاد با آخوندها، به سود ملت ایران است که از آنها پشتیبانی کنند، ولی این به هیچ روی بدین معنی نیست که باید پشت سر آنها قرار بگیریم.

اگر ملت ایران "اسلام را با کمال اشتياق پذيرفته است"، پس چرا هنوز پس از هزارو چهارصد سال باید با چوب و چماق احکام اسلامی را بر آنان حاکم کنند؟ و یا با گشت های ریز و درشت و کمیته های اسلحه به دست، آنها را مجبور کنند تا دستورات اسلام را رعایت نمایند؟

پشتیبانی ملت از احمدی نژاد به این دلیل بود که او، تاریخ ایران پیش از اسلام را بزرگ می داشت و نه به این دلیل که ایشان، به نام ملت ایران، چند دقیقه نخست سخنرانی هایش در سازمان ملل را به زبانی که برای ملت ایران گنگ بود، به زبان تازی بلغور می کرد.

از مشایی پشتیبانی می شد، به این دلیل که او از ایرانگرایی سخن می گفت و نه به این دلیل که می خواهد "تمدن نوین اسلامی" بسازد. وگرنه هم در حوزه علمیه قم و هم در نجف زرنگتر و سازنده تر از او فراوان هستند.

باید بهوش باشیم و به روشنی مرزها را ببینیم. پشتیبانی از مشایی-احمدی نژاد تا زمانی شایسته است که کارهای آنها در جهت منافع ملی و آینده ایران باشد. فرقی هم نمی کند که آنها در قدرت باشند و یا نباشند!

نکته قابل توجه در این نوشته این است که این حجت الاسلام در بخش پایانی گفتگو می گوید:

"گاهي اوقات انديشه ها با نبودن قدرت بهتر رشد می کنند، چون قدرت منتقل شده است. این اندیشه زیبایی خودش را نشان می دهد، هوادار و طرفدار بیشتری پیدا می کند و بعد کار خودش را خواهد کرد."

شاید مشایی-احمدی نژاد نیز به این نتیجه رسیده باشند که حاکمیت در ایران به صورت کنونی روز به روز به بن بست خود نزدیک تر می شود. در این صورت آنها ترجیح می دهند که در قالب مخالف، اندیشه های خود را گسترش داده و برای آینده برنامه ریزی کنند.

در این حالت نیز شرط پشتیبانی از آنان همانی است که پیش تر آمد: تا زمانی که کارهای آنها در جهت منافع ملی است شایسته پشتیبانی هستند. ضمن این که آشکارا و بدون کوچکترین رودربایستی، باید در برابر اندیشه های اسلامگرایانه آنها مرزبندی کرد.

هر چند که این کار برای ما ایرانیها، کمی دشوار به نظر می رسد. آخر ما ایرانیها، ملت سیاه-سپید بین هستیم و تنها دو رنگ را بیشتر نمی شناسیم!

نباید فراموش کرد که بزرگترین ایراد وارد بر اندیشه های مشایی-احمدی نژاد که همان، وارد کردن باورهای دینی و امور فرازمینی در سیاست و اداره کشور است، همچنان می تواند بزرگترین خطر برای آینده ایران باشد!

اهورامزدا ایرانزمین را از دروغ، دشمن و خشکسالی نگاه دارد!

________________________
____________________________________________________

Mashāyi bā kist?

Ruznāmeye IRĀN dar shomāreye 5387 movarrekheye 22 Khordād 1392 khod, neveshteyi bālāboland, bā onvāne “Mashāyi Kist” rā dar do safhe āvarde ast ke dar ān yek rouhāni mikushad “chehreye rāstine” Mashāyi rā be khānandegāne khod benamāyānad.

Albatte touzihāte in hojjatoleslām ke bishtar be darde talabehāye Houzeye Elmiye va dāneshjuyāne reshteye Elāhiyāt mikhorad, chize tāzeyi barāye goftan nadārad.

In ke Mashāyi nāsionālist nist va yā in vāqeiyat ke Mashāyi va yārānash mikushand bā bahregiri az “ketābe āsmāniye Qorān, tamaddone novine Eslāmi rā pāyerizi konand”, shegeftiye kasi rā barnakhāhad angikht. Ānche shegeftangiz ast in ast ke in rouhāni az Mashāyi naqle qoul mikonad ke “Irān be dalile sābeqeye tamaddoniash, Eslām rā bā kamāle eshtiāq pazirofte ast …”!

Dar in bāre bāyad goft ke yā ishān khāb tashrif dārand va yā āqāye Mashāyi tārikh rā khub nakhāndeand. Vagarna jenāyāti ke sepāhe Tāziān bar mardome in ābokhāk ravā dāshtand, digar bar kasi pushide nist.

Tāze khode in āqā (yā ān āqāye digar) hichgāh az khod naporsideand ke agar mellate Irān “Eslām rā bā kamāle eshtiāq pazirofte ast”, pas cherā hanuz pas az hezāro chahārsad sāl bāyad bā chubo chomāq ahkāme Eslāmi rā bar ānān hākem konand? Va yā ba gashthāye rizo dorosht va komitehāye aslahe bedast, ānhā rā majbur konand tā dasturāte Eslām rā reāyat nemāyand?

Agar zanān va dokhtarāne Irāni bā kamāle eshtiāq Eslām rā pazirofte budand ke digar lāzem nabud bā tighe muketbori be jāne ānhā bioftand va ānhā rā zire feshār begozārand tā hejābe Eslāmi rā bepazirand! Aslan agar in hejāb va dasturāte marbut be ān, az suye zanāne Irāni, bā eshtiāq pazirofte shode bud ke digar, nāme ān rā hejābe ejbāri namigozāshtand!

Touzihāte digar in rouhāni niz, hame barāye goftane in matlab ast ke Mashāyi na tanhā bā Eslām sare doshmani nadārad balke bā hameye talāshe khod barāye pishborde Eslām mikushad. Tanhā tafāvote vey dar in ast ke u barāye residane be ahdāfe khod, be jāye zur az “qodrate narm” estefāde mikonad.

In neveshte harchand ke nokteye tāzeyi nadārad vali yek bāre digar, zarurate marzbandiye moshakhas va roushan rā be mā gushzad mikonad. Dorost ast ke dar ruyāruyiye Mashāyi-Ahmadineĵād bā ākhundhā, be sude mellate Irān ast ke az ānhā poshtibāni konand, vali in be hich ruy bedin maani nist ke bāyad poshte sare ānhā qarār begirim.

Agar mellate Irān “Eslām rā bā kamāle eshtiāq pazirofte ast”, pas cherā hanuz pas az hezāro chahārsad sāl bāyad bā chubo chomāq ahkāme Eslāmi rā bar ānān hākem konand? Va yā ba gashthāye rizo dorosht va komitehāye aslahe bedast, ānhā rā majbur konand tā dasturāte Eslām rā reāyat nemāyand?

Poshtibāniye mellat az Ahmadineĵād be in dalil bud ke u, tārikhe Irāne pish az Eslām rā bozorg midāsht va na be in dalil ke ishān, be nāme mellate Irān, chand daqiqye nokhoste sokhanrānihāyash dar Sāzmāne Melal rā be zabāni ke barāye mellate Irān gong bud, be zabāne Tāzi balghur mikard.

Az Mashāyi poshtibāni mishod, be in dalil ke u az Irāngerāyi sokhan migoft va na be in dalil ke mikhāhad “tamaddone novine Eslāmi” besāzad. Vagarna ham dar Houzeye Elmiyeye Qom va ham dar Najaf, zerangtar va sāzandetar az u farāvān hastand.

Bāyad behush bāshim va be roushani marzhā rā bebinim. Poshtibāni az Mashāyi-Ahmadineĵād tā zamāni shāyeste ast ke kārhāye ānhā dar jahate manāfeye melli va āyandeye Irān bāshad. Farqi ham namikonad ke ānhā dar qodrat bāshand va yā nabāshand!

Nokteye qābele tavajjoh dar in neveshte in ast ke in hojjatoleslām dar bakhshe pāyāniye goftogu miguyad:

“Gāhi ouqāt andishehā bā nabudane qodrat behtar roshd mikonand, chum qodrat montaqel shode ast. In andishe zibāyiye khod rā neshān midahad, havādār va tarafdāre bishtari peydā mikonad va baad kāre khodash rā khāhad kard.”

Shāyad mashāyi-Ahmadineĵād niz be in natije reside bāshand ke hākemiyat dar Irān be surate konuni, ruz be ruz be bonbaste khod nazdiktar mishavad. Dar in surat ānhā tarjih midahand ke dar qālebe mokhālef, andishehāye khod rā gostaresh dāde va barāye āyande barnāmerizi konand.

Dar in hālat niz sharte poshtibāni az ānān hamāni ast ke pishtar āmad: tā zamāni ke kārhāye ānhā dar jahate manāfeye melli ast, shāyesteye poshtibāni hastand. Zemne in ke āshkārā va bedune kuchaktarin rudarbāyesti, bāyad dar barābare andishehāye Eslāmgerāyāneye ānhā marzbandi kard.

Harchand ke in kār barāye mā Irānihā, kami doshvār be nazar miresad. Ākher mā Irānihā, mellate siāh-sepid bin hastim va tanhā do rang rā bishtar namishenāsim.

Nabāyad farāmush kard ke bozorgtarin irāde vāred bar andishehāye Mashāyi-Ahmadineĵād ke hamān, vāred kardane bāvarhāye dini va omure farāzamini dar siāsat va edāreye keshvar ast, hamchonān mitavānad bozorgtarin khatar barāye āyandeye Irān bāshad!

Ahurāmazdā Irānzamin rā az dorugh, doshman va khoshksāli negāh dārad!

۱۳۹۲ خرداد ۲۰, دوشنبه

بمب اتم در پایگاه هوایی ولکل در هلند

Ruud Lubbers
nokhostvazire pishine Holand
در روزنامه هلندی تلگراف، نوشته ای در مورد وجود بمب های اتم متعلق به آمریکا در پایگاههای نظامی هلند آمده است.

تا امروز هیچ مقام رسمی وجود این بمب ها را تایید نکرده بود، ولی اکنون آشکار شده است که این بمب های ویرانگر، به راستی وجود دارند و در آن زیر زمین جاخوش کرده اند.

خواندن این گونه اخبار آدم را به اندیشیدن وامی دارد و یک بار دیگر به روشنی نشان می دهد که تنش زدایی در سیاست خارجی کشورها، تا چه اندازه مهم و حیاتی است!

برگردان:
روزنامه هلندی تلگراف

دوشنبه ١٠ ژوئن ٢٠١٣ | 05:30 | ٢٠٨ دیدگاه
توسط چارلز ساندرز


آمستردام - در انبارهای زیر زمینی پایگاه هوایی ولکل (در شهر اودن در هلند) تعداد ٢٢ بمب اتم متعلق به آمریکا وجود دارند. دولت های پیشین هلند یکی پس از دیگری، هرگز نخواستند این موضوع را تایید یا تکذیب کنند، ولی اکنون "رود لوبرس" نخست وزیر پیشین هلند، به وجود این بمب ها کاملا اعتراف کرده است.

"رود لوبرس" که از سال ١٩٨٢ تا ١٩٩٤ نخست وزیر هلند بود، در برنامه "زمان زود می گذرد" که این هفته از کانال نشنال جئوگرافیک پخش می شود می گوید: "من هرگز فکر نمی کردم این چیزهای احمقانه، در سال ٢٠١٣ هم هنوز در آنجا وجود داشته باشند. به باور من این کاملا بی معنی است و بخشی از سنت طرز تفکر نظامی می باشد."

کارشناسان در گفتگو با این روزنامه (تلگراف) توضیح دادند که بمب های نام برده از گونه "ب٦١" هستند. این بمب ها تا دست بالا (حد اکثر) ٥٠ کیلوتن، چهار برابر قوی تر از بمب های هیروشیما و ناکازاکی در جنگ جهانی دوم می باشند.
_________________
به امید روزی که دیگر نشانی از این سلاح های کشنده و ویرانگر به جا نمانده باشد.

اهورامزدا ایرانزمین را از دروغ، دشمن و خشکسالی نگاه دارد!

________________________
____________________________________________________

Bombe atom dar pāygāhe havāyiye Volkel dar Holand


Ruud Lubbers
nokhostvazire pishine Holand
Dar ruznāmeye Holandiye “De Telegraaf” neveshteyi dar mourede vojude bombhāye atom motalleq be Āmrikā dar pāygāhhāye nezāmiye Holand āmade ast.

Tā emruz hich maqāme rasmi, vojude in bombhā rā tayid nakarde bud, vali aknun āshkār shode ast ke in bombhāye virāngar, be rāsti vojud dārand va dar ān zirzamin jā khosh kardeand.

Khāndane in gune akhbār ādam rā be andishidan vāmidārad va yek bāre digar be roushani neshān midahad ke taneshzodāyi dar siāsate khārejiye keshvarhā, tā che andāze mohem va hayāti ast!

Bargardān:
Ruznāmeye Holandiye De Telegraaf

Doshanbe 10 Ĵuan 2013 | 5:30 | 208 didgāh
Tavassote: Charles Sanders


Āmsterdām – Dar anbārhāye zirzaminiye pāygāhe havāyiye Volkel (dar shahre Uden dar Holand) teedāde 22 bombe atom motalleq be Āmrikā vojud dārand.

Doulathāye pishine Holand yeki pas az digari, hargez nakhāstand in mouzu rā tayid yā takzib konand. Vali aknun Ruud Lubbers, nokhostvazire pishine holand, be vojude in bombhā kāmelan eeterāf karde ast.

Ruud Lubbers ke az sāle 1982 tā 1994 nokhostvazire Holand bud, dar barnāmeye “Zamān zud migozarad” ke in hafte az kānāle National Geographic pakhsh mishavad miguyad: “Man hargez fekr namikardam in chizhāye ahmaqāne, dar sāle 2013 ham, hanuz dar ānjā vojud dāshte bāshand. Be bāvare man in kāmelan bimaani ast va bakhshi az sonnate tarze tafakkore nezāmi mibāshad.”

Kārshenāsān dar goftogu bā in ruznāme (De Telegraaf) touzih dādand ke bombhāye nām borde az guneye B61 hastand. In bombhā tā dastebālā (haddeaksar) 50 kiloton, chahār barābar qavitar az bombhāye Hiroshimā va nākāzāki dar Jange Dowome Jahāni mibāshand.
_____________
Be omide ruzi ke digar neshāni az in selāhhāye koshande va virāngar be jā namānde bāshad.

Ahurāmazdā Irānzamin rā az dorugh, doshman va khoshksāli negāh dārad!

۱۳۹۲ خرداد ۱۷, جمعه

غرب از جان ایران چه می خواهد؟ - بخش چهارم

بخش پیشین

دشمنی ایران و غرب، بر خلاف آنچه که در نگاه نخست به چشم می آید، از همان آغاز انقلاب برای غرب، نه یک تهدید بلکه فرصتی بی نظیر بود.

غرب با بکارگیری این فرصت نه تنها توانست فروپاشی بلوک شرق را کنترل شده انجام دهد و نتایج ناشی از آن را با منافع خود هماهنگ سازد، بلکه دوره ای از شکوفایی اقتصادی را نیز برای خود و هم پیمانانش به همراه بیاورد. غرب پس از انقلاب ایران و فروپاشی شوروی به یکی از شکوفاترین دوران اقتصادی خود دست یافت.

آیا غرب، آن گونه که بسیاری می پندارند، شب و روز در اندیشه ضربه زدن به ماست؟ یا این که دید و برداشت ما نسبت به روابط جهانی درست نیست؟
آیا بخش (بزرگی) از شرایط ناخوشایند کنونی، به رفتار خود ما در برابر دیگران و به ویژه غرب باز نمی گردد؟

غرب نه تبها خود از این فرصت طلایی استفاده کرد، بلکه به نوکران منطقه ای اش نیز اجازه داد تا از این خوان بیکران بهره ببرند.

به بهای کمبود کالا و کوپنی شدن شکر و روغن برای شهروندان ایرانی، همسایگان ایران به نان و نوا رسیدند و ترک ها و تازی ها، با دلالی و فروش کالاهای غربی به چند برابر قیمت به ایرانیان، روزبروز چاق و چله تر شدند و روزبروز ساختمانهای بلندتر و فروشگاههای بزرگتری ساختند.

از سوی دیگر، دشمنی غرب و ایران، بهانه ای شده بود (و هنوز هم هست) تا غرب با آن، همسایگان ایران بویژه تازی ها را ترسانده و آنها را مجبور کند میلیاردها دلار جنگ افزارهای کهنه و از رده خارج شده را از کارخانه های غربی خریداری نمایند.

غرب و بویژه آمریکا، به خوبی از جهان تک قطبی برآمده از فروپاشی شوروی، بهره برداری کرد. کار به جایی رسید که آمریکا حتی با وجود مخالفت سازمان ملل، به عراق لشکر کشید و زیر نام مبارزه با سلاح های کشتار جمعی، خود را به چاه های نفت عراق رساند. بدون این که کسی هم بتواند بگوید بالای چشمانش ابروست!

ولی همان گونه که بارها در تاریخ نیز دیده شده است و به آسانی می شد آن را پیش بینی کرد، دنیا آرام آرام رو به تغییر گذاشت. جنگ افروزی های غرب و بویژه آمریکا، کار به دست آنها داده بود. کم کم می شد برآمدن قدرت های دیگر را دید.

نه تنها کشورهایی مانند چین و برزیل، با تکیه بر توان اقتصادی خود وارد میدان شده بودند، و غرب را مجبور می کردند که آنها را در محاسبات جهانی به عنوان پارامترهایی مهم به شمار آورند، بلکه روسیه نیز، دیگر آن کشور ورشکسته سالهای ٩٠ نبود و سیاست های خردمندانه پوتین، این کشور را دوباره به یک قدرت مطرح جهانی تبدیل کرده بود.

دشمنی حساب شده غرب و ایران نیز، با این که همچنان در مرحله قابل کنترل خود قرار داشت، ولی از درون حکومت اسلامی ایران نواهای تازه ای بر می خاست که چندان به گوش غرب آشنا نبود و آنان را روزبروز نگران تر می کرد. از درون حاکمیت اسلامی کسانی سر بر آورده بودند که سخنی تازه داشتند. آنها برخلاف آخوندهای سنتگرا، نه تنها همه هم و غم خود را صرف پیاده کردن قوانین اسلامی از جمله حجاب اجباری نمی کردند، بلکه بر این باور بودند که با تکیه بر مکتب و فرهنگ ایرانی می توان کشور را از نابسامانی ها نجات داد.

آنها نه تنها بر روی عدالت اجتماعی و تقسیم عادلانه ثروت ملی پافشاری می کردند، بلکه آشکارا آخوندهای آلوده به فساد و دزدان دانه درشتی که بر پایه های اقتصاد کشور چنگ انداخته بودند، را به چالش می گرفتند.

البته در آغاز از نظر غرب، احمدی نژاد بهترین کسی بود که در پست ریاست جمهوری می توانست غیر مستقیم به اهداف آنان یاری برساند. احمدی نژاد هم تندگویی های ضد اسرائیلی را داشت، هم رک گویی های نه چندان مرسوم در دنیای سیاست، و هم از نظر ظاهری کاندیدای مناسبی برای برنامه های غرب بود.

غرب تصمیم داشت با بزرگنمایی سخنان تند احمدی نژاد، چهره ایران را در دنیا خرابتر کرده و زمینه پیشبرد سیاست های خود را در منطقه، گسترده تر نماید. به همین دلیل نیز در یکی دو سال نخست، غرب خود به تبلیغ برای احمدی نژاد می پرداخت و در این دوره تا دلتان بخواهد، می توانید در رسانه های غربی، مصاحبه و مقاله در مورد احمدی نژاد پیدا کنید.

ولی سرانجام غرب دریافت که احمدی نژاد و دوستانش آنهایی نیستند که می پنداشتند. آنها با آخوندهایی که در پایتخت های غربی تا کمر خم می شدند تفاوت دارند. آنها نه تنها از آخوندهای دست کج و دزدان دانه درشت ترسی ندارند، که حتی تابوی ایران گرایی را نیز به چالش گرفته اند.

از نظر سیاست خارجی نیز آنها نه تنها روی دشمنی های بیهوده با غرب، که تنها به زیان ایران بود، پافشاری نمی کردند، بلکه آشکارا هم می گفتند که حاضرند بدون واسطه با آمریکا به گفتگو بنشینند و روابط خود را با غرب بهبود بخشند. البته به شرطی که این روابط و گفتگوها بر پایه احترام متقابل باشند.

در اینجا یادآوری یک نکته، مهم و ضروری به نظر می رسد و آن این است که بر آمدن کسانی مانند احمدی نژاد و مشایی از درون حاکمیت اسلامی، بیش از هر چیز نتیجه تغییر و تحولاتی است که در افکار عمومی ایرانیان ایجاد شده است. این افکار عمومی ملت ایران است که زمینه و بستر مناسب برای پیدایش چنین کسانی را هموار کرده است و نه چیز دیگر!

واقعییت این است که روحانیت اسلام در ایران، به فساد آلوده شده است. ملت هر روز با چشم خود می بینند که کسانی که تا دیروز دم از ساده زیستن می زدند، امروز با در اختیار گرفتن واردات کالا، به ثروتهای بادآورده دست یافته اند. در حالی که کسانی از همین ملت، برای برطرف کردن نیازهایشان، مجبورند کلیه خود را بفروشند!

دروغ، دزدی، اعتیاد، خیانت، بی اعتمادی و هزار و یک درد دیگر دامن کشور را گرفته است و نابسامانی ها روز به روز گسترده تر می شوند. به کسی نیز اجازه اعتراض داده نمی شود.

نتیجه این شده است که ملت نه تنها از آخوند و طبقه روحانیت بیزار گشته است، بلکه نشانه های بدبینی ملت نسبت به دین اسلام نیز روز به روز آشکارتر می گردد. حق هم دارند! آخر اسلام در همه جوانب زندگی ایرانیان، از اتاق خواب گرفته تا سیاست خارجی و اداره کشورشان دخالت کرده و دستور می دهد. ناگفته پیداست که ملت نیز، اسلام و آخوند را سرچشمه همه نابسامانی های کشور دانسته و روز به روز بیشتر از آنها فاصله می گیرد.

نسل جوان ایران، بیش از هر زمان دیگری به تاریخ و فرهنگ ایران پیش از اسلام رو آورده است. شگفت آور هم نیست که در چنین فضایی، کسانی بپا خیزند و از تاریخ و مکتب ایرانی در برابر مکتب آخوندی دفاع کنند. ریشه ایرانگرایی نه در افراد، بلکه در جریانی است که در رودخانه پویای ایران در حال گسترش است.

به همین دلیل نیز گفته می شود که حتی با سرکوب و از میان برداشتن افراد، پدیده ایرانگرایی از میان نخواهد رفت و همچنان به گسترش خود ادامه خواهد داد. احمدی نژاد نباشد، مشایی است، مشایی نباشد، دوست مشایی است، او هم نباشد، یک ایرانی دیگر از گوشه ای از این خاک سر بر خواهد آورد و این جریان را نمایندگی خواهد کرد. این روند، بارها در تاریخ این سرزمین رخ داده و به نتیجه رسیده است. این بار نیز غیر از این نیست و سرانجام به نتیجه خواهد رسید.

این را غربی ها نیز، شاید بسیار بهتر از خود ما، می دانند! به همین دلیل هم، در پایان دوره نخست ریاست جمهوری احمدی نژاد، غربی ها بویژه آمریکا به این نتیجه رسیده بودند که بهبود روابط با ایران به سود آنها خواهد بود. حتی گفته می شود که مقدمات این کار نیز فراهم شده بود. ولی شوربختانه، رویدادهای پس از انتخابات سال ١٣٨٨ همه چیز را به زیان ملت ایران، به هم ریخت.

در دوره دوم ریاست جمهوری احمدی نژاد، دشمنی ایران و غرب همچنان ادامه یافت و حتی دامنه آن گسترده تر نیز شد. رویدادهای پس از انتخابات سال ٨٨ سبب دودستگی ایرانیان شده و به چهره ایران نزد جهانیان، خدشه بزرگی وارد آورده بود. غرب با توجه به این رویدادها، تصمیم گرفت سیاست بهبود روابط را کنار گذاشته و به جای آن سیاست سخت تر کردن بایکوت ها را در پیش بگیرد.

llustration by Sally Thurer
همه جوانب اقتصاد ایران مورد بایکوت غرب قرار گرفت. هر چند ماه یکبار این بایکوت ها سخت تر شده و فشار بیشتری را به ملت وارد می کرد. غرب می پنداشت که با سخت تر کردن زندگی بر ملت ایران، آنها را تشویق خواهد کرد تا بر ضد حکومتشان شورش کنند. در حالی که این گونه بایکوت های کور تنها سبب می شود که دید ایرانیان نسبت به غرب روزبروز بدتر گردد.

این که به ایرانیان، به دلیل آن که پارسی با یکدیگر سخن می گفته اند، آنهم در آمریکا، آی پد فروخته نشود، نه تنها دید ایرانیان را نسبت به آمریکا و غرب بهتر نخواهد کرد، بلکه سبب خواهد شد تا ملت، سخنان آقای خامنه ای و احمدی نژاد مبنی بر این که آمریکا نه بدنبال دمکراسی، بلکه به دنبال منافع خود می باشد، را بیشتر باور کنند.

نشانه هایی در دست است که حتی ایرانیانی که بطور سنتی هوادار غرب هستند، نسبت به اهداف اصلی غرب و بایکوت ها، روز به روز تردید بیشتری پیدا می کنند. آنها از خود می پرسند غرب چگونه می خواهد با در آوردن ایران به روز سومالی، برای ما دمکراسی بیاورد؟!

به نظر می رسد که سخنان سخنان آقای خامنه ای و احمدی نژاد در مورد اهداف غرب، بیش از آن که ناشی از کینه و دشمنی ایشان نسبت به غرب باشد، برخاسته از دید درست و روشن آنها از تغییر و تحولاتی است که هم اکنون در دنیا در حال انجام می باشد.

البته گسترده تر شدن دشمنی ایران و غرب، سبب شده است که کمپانی های غربی روز بروز جنگ افزارهای بیشتری به همسایگان ایران بفروشند و پول بیشتری به جیب بزنند!

با این حال به نظر می رسد که سیاست سخت تر کردن بایکوت ها، به پایان خط خود نزدیک شده است. غرب کم کم دارد به این نتیجه می رسد که بایکوت های بیشتر می تواند در دراز مدت به زیان خود آنها نیز بیانجامد.

آنها اکنون منتظر این هستند که ببینند چه کسی بر کرسی ریاست جمهوری ایران می نشیند تا هماهنگ با آن، سیاستهای خود را تغییرات لازم داده و به روز کنند.

اکنون بر می گردیم به پرسشی که در آغاز این نوشته آمد: براستی غرب از جان ایران چه می خواهد؟
آیا غرب، آن گونه که بسیاری می پندارند، شب و روز در اندیشه ضربه زدن به ماست؟ یا این که دید و برداشت ما نسبت به روابط جهانی درست نیست؟
آیا بخش (بزرگی) از شرایط ناخوشایند کنونی، به رفتار خود ما در برابر دیگران و به ویژه غرب باز نمی گردد؟

بخش پنجم و پایانی

اهورامزدا ایرانزمین را از دروغ، دشمن و خشکسالی نگاه دارد!

________________________
____________________________________________________

Gharb az jāne Irān che mikhāhad?
Bakhshe chahārom

Bakhshe pishin

Doshmaniye Irān va Gharb, bar khalāfe ānche ke dar negāhe nokhost be chashm miāyad, az hamān āghāze enqelāb barāye Gharb, na yek tahdid balke forsati binazir bud.

Gharb bā be kārgiriye in forsat, na tanhā tavānest forupāshiye Bloke Sharq rā kontorol shode anjām dahad va natāyeje nāshi az ān rā bā manāfeye khod hamāhang konad, balke doureyi az shokufāyiye eqtesādi rā niz barāye khod va hampeymānānash be hamrāh biāvarad. Gharb pas az enqelābe Irān va forupāshiye Shouravi be yeki az shokufātarin dourāne eqtesādiye khod dast yāft.

Āyā Gharb, ān gune ke besyāri mipendārand, shabo ruz dar andisheye zarbe zadan be māst? Yā in ke did va bardāshte mā nesbat be ravābete jahāni dorost nist?
Āyā bakhshe (bozorgi) az sharāyete nākhoshāyande konuni, be raftāre khode mā dar barābare digarān va beviĵe Gharb bāz namigardad?

Gharb na tanhā khod az in forsate talāyi estefāde kard, balke be noukarāne mantaqeyiash niz ejāze dād tā az in khāne bikarān bahre bebarand.

Be bahāye kambude kālā va kuponi shodane shakar va roughan barāye shahrvandāne Irāni, hamsāyegāne Irān be nānonavā residand va Torkhā va Tāzihā, bā dallāli va forushe kālāhāye Gharbi be chand barābare qeymat be Irāniān, ruz be ruz chāqo chellatar shodand va ruz be ruz sākhtemānhāye bolandtar va forushgāhhāye bozorgtari sākhtand.

Az suye digar, doshmaniye Gharb va Irān, bahāneyi shode bud (va hanuz ham hast) tā Gharb bā ān, hamsāyegāne Irān beviĵe Tāzihā rā tarsānde va ānhā rā majbur konad miliārdhā dolār jangafzārhāye kohne va az rade khārej shode rā az kārkhānehāye Gharbi kharidāri nemāyand.

Gharb va beviĵe Āmrikā, be khubi az jahāne takqotbiye barāmade az forupāshiye Shouravi, bahrebardāri kard. Kār be jāyi resid ke Āmrikā hattā bā vojude mokhālefate Sāzmāne Melal, be Erāq lashkar keshid va zire nāme mobāreze bā selāhe koshtār jamyi, khod rā be chāhhāye nafte Erāq resānd. Bedune in ke kasi ham betavānad beguyad bālāye chashmānash abrust!

Vali hamān gune ka bārhā dar tārikh niz dide shode ast va be āsāni mishod ān rā pishbini kard, donyā ārām ārām ru be taghyir gozāāsht. Jangafruzihāye Gharb va beviĵe Āmrikā, kār be daste ānhā dāde bud. Kam kam mishod barāmadane qodrathāye digar rā did.

Na tanhā keshvarhāyi mānande Chin va Berzil, bā takye bar tavāne eqtesādiye khod vārede meydān shode budand, va Gharb rā majbur mikardand ke ānhā rā dar mohāsebāte jahānibe onvāne pārāmetrhāye mohem be shomār āvarand, balke Rusiye niz, digar ān keshvare varshekasteye sālhāye 90 nabud va siāsathāye kheradmandāney Putin, in keshvar rā dobāre be yek qodrate matrahe jahāni tabdil karde bud.

Doshmaniye hesāb shodeye Gharb va Irān niz, bā in ke hamchonān dar marhaleye qābele kontorole khod qarār dāsht, vali az darune hokumate Eslāmi navāhāye tāzeyi barmikhāst ke chandān be gushe Gharb āshnā nabud va ānhā rā ruz be ruz negarāntar mikard. Az darune hākemiyate Eslāmi kasāni sar barāvarde budand ke sokhani tāze dāshtand. Ānhā barkhalāfe ākhundhāye sonnatgerā, na tanhā hameye hammoghamme khod rā sarfe piāde kardane qavānine eslāmi az jomle hejābe ejbāri namikardand, balke bar in bāvar budand ke bā takye bar maktab va farhange Irāni mitavān keshvar rā az nābesāmānihā nejāt dād.

Ānhā na tanhā bar ruye edālate ejtemāyi va taqsime ādelāneye servate melli pāfeshāri mikardand, balke āshkārā ākhundhāye ālude be fesād va dozdāne dāne doroshti ke bar pāyehāye eqtesāde keshvar chang andākhte budand, rā be chālesh migereftand.

Albatte dar āghāz az nazare Gharb, Ahmadineĵād behtarin kasi bud ke dar poste riāsate jomhuri mitavānest gheyre mostaqim be ahdāfe ānān yāri beresānad. Ahmadineĵād ham tondguyihāye zedde Esrāili rā dāsht, ham rokguyihāye na chandān marsum dar donyāye siāsat va ham az nazare zāheri kāndidāye monāsebi barāye barnāmehāye Gharb bud.

Gharb tasmim dāsht bā bozorgnamāyiye sokhanāne tonde Ahmadineĵād, chehreye Irān rā dar donyā kharābtar karde va zamineye pishborde siāsathāye khod rā dar mantaqe gostardetar namāyad. Be hamin dalil niz dar yeki do sāle nokhost, Gharb khod be tabligh barāye Ahmadineĵād mipardākht va dar in doure tā deletān bekhāhad, mitavānid dar resānehāye Gharbi, mosāhebe va maqāle dar mourede Ahmadineĵād peydā konid.

Vali saranjām Gharb daryāft ke Ahmadineĵād va va dustānash ānhāyi nistand ke mipendāshtand. Ānhā bā ākhundhāyi ke dar pāytakhthāye Gharbi tā kamar kham mishodand tafāvot dārand. Ānhā na tanhā az ākhundhāye dastkaj va dozdāne dāne dorosht tarsi nadārand, ke hattā tābuye Irāngerāyi rā niz be chālesh gerefteand.

Az nazare siāsate khāreji niz ānhā na tanhā ruye doshmanihāye bihude bā Gharb, ke tanhā be ziāne Irān bud, pāfeshāri namikardand, balke āshkārā ham migoftand ke hāzerand bedune vāsete bā Āmrikā be gogtogu beneshinand va ravābet khod rā bā Gharb behbud bakhshand. Albatte be sharti ke in ravābet va goftoguhā bar pāyeye ehterāme motaqābel bāshand.

Dar injā yādāvariye yek nokte, mohem va zaruri be nazar miresad va ān in ast ke barāmadane kasāni mānande Ahmadineĵād va Mahāyi az darune hākemiyate Eslāmi, bish az har chiz natijeye taghyir va tahawolāti ast ke dar afkāre omumiye Irāniān ijād shode ast. In afkāre omumiye mellate Irān ast ke zamine va bestare monāseb barāye peydāyeshe chonin kasāni rā hamvār karde ast va na chize digar!

Vāqeiyat in ast ke rouhāniyate Eslām dar Irān, be fesād ālude shode ast. Mellat har ruz bā chashme khod mibinand ke kasāni ke tā diruz dam az sāde zistan mizadand, emruz bā dar ekhtiār gereftane vāredāte kālā, be servathāye bād āvarde dast yāfteand. Dar hāli ke kasāni az hamin mellat, barāye bartaraf kardan niāzhāyeshān, majburand kolyeye khod rā beferushand!

Dorugh, dozdi, eetiād, khiānat, bieetemādi va hezāro yek darde digar dāmane keshvar rā gerefte ast va nābesāmānihā ruz be ruz gostardetar mishavand. Be kasi niz ejāzeye eeterāz dāde namishavad.

Natije in shode ast ke mellat na tanhā az ākhund va tabaqeye rouhāniyat bizār gashte ast, balke neshānehāye badbiniye mellat nesbat be dine Eslām niz ruz be ruz āshkārtar migardad. Haq ham dārand!
Ākher Eslām dar hameye javānebe zendegiye Irāniān, az otāqe khāb gerefte tā siāsate khāreji va edāreye keshvareshān dekhālat karde va dastur midahad. Nāgofte peydāst ke mellat niz, Eslām va ākhund rā sarchashmeye hameye nābesāmānihāye keshvar dāneste va ruz be ruz bishtar az ānhā fāsele migirad. Nasle javāne Irān, bish az har zamāne digari be tārikh va farhange Irāne pish az Eslām ru āvarde ast. Shegeftāvar ham nizt ke dar chonin fazāyi, kasāni bepā khizand va az tārikh va maktabe Irāni dar barābare maktabe ākhundi defā konand. Risheye Irāngerāyi na dar afrād, balke dar jaryāni ast ke dar rudkhāneye puyāye Irān dar hāle gostaresh ast.

Be hamin dalil niz gofte mishavad ke hattā bā sarkub va az miān bardāshtane afrād, padideye Irāngerāyi az miān nakhāhad raft va hamchonān be gostareshe khod edāme khāhad dād. Ahmadineĵād nabāshad, Mashāyi ast, Mashāyi nabāshad, duste mashāyi ast, u ham nabāshad, yek Irāniye digar az gusheyi az in khāk sar bar khāhad āvard va in jaryān rā namāyandegi khāhad kard. In ravand, bārhā dar tārikhe in sarzamin rokh dāde va be natije reside ast. In bār niz gheyr az in nist va saranjām be natije khāhad resid.

In rā niz Gharbihā, shāyad besyār behtar az khode mā, midānand! Be hamin dalil ham, dar pāyāne doureye nokhoste riāsate jomhuriye Ahmadineĵād, Gharbihā beviĵe Āmrikā be in natije reside budand ke behbude ravābet bā Irān be sude ānhā khāhad bud. Hattā gofte mishavad ke moqaddamāte in kār niz farāham shode bud. Vāli shurbakhtāne, ruydādhāye pas az entekhābāte sāle 1388 hame chiz rā be ziāne mellate Irān, be ham rikht.

Dar doureye dowome riāsate jomhuriye Ahmadineĵād, doshmaniye Irān va Gharb hamchonān edāme yāft va hattā dāmaneye ān gostardetar niz shod. Ruydādhāye pas az entekhābāte sāle 88 sababe dodastegiye Irāniān shode va be chehreye Irān nazde jahāniān, khadsheye bozorgi vāred āvarde bud. Gharb bā tavajjoh be in ruydādhā, tasmim gereft siāsate behbude ravābet rā kenār gozāshte va be jāye ān siāsate sakhttar kardane bāykothā rā dar pish begirad.

llustration by Sally Thurer
Hameye javānebe eqtesāde Irān mourede bāykote Gharb qarār gereft. Har chand māh yekbār in bāykothā sakhttar shode va feshāre bishtari rā be mellat vāred mi kard.
Gharb mipendāsht ke bā sakhttar kardane zendegi bar mellate Irān, ānhā rā tashviq khāhad kard tā bar zedde hokumateshān shuresh konand. Dar hāli ke in gune bāykothāye kur tanhā sabab mishavad ke dide Irāniān be Gharb ruz be ruz badtar gardad.

In ke be Irāniān, be dalile ān ke Pārsi bā yekdigar sokhan migofteand, ān ham dar Āmrikā, iPad forukhte nashavd, na tanhā dide Irāniān rā nesbat be Āmrikā va Gharb behtar nakhāhad kard, balke sabab khāhad shod tā mellat, sokhanāne āqāye Khāmeneyi va Ahmadineĵād mabni bar in ke Āmrikā na be donbāle demokrāsi, balke be donbāle manāfeye khod mibāshad, rā bishtar bāvar konand.

Neshānehāyi dar dast ast ke hattā Irāniāni ke betoure sonnati havādāre Gharb hastand, nesbat be ahdāfe asliye Gharb va bāykothā, ruz be ruz tardide bishtari peydā mikonand. Ānhā az khod miporsand Gharb chegune mikhāhad bā darāvardane Irān be ruze Sumāli, barāye mā demokrāsi biāvarad?!

Be nazar miresad ke sokhanāne āqāye Khāmeneyi va Ahmadineĵād dar mourede ahdāfe Gharb, bish az ān ke nāshi az kine va doshmaniye ishān nesbat be Gharb bāshad, barkhāste az dide dorost va roushane ānhā az taghyir va tahawolāti ast ke hamaknun dar donyā dar hāle anjām mibāshad.

Albatte gostardetar shodane doshmaniye Irān va Gharb, sabab shode ast ke kompānihāye Gharbi ruz be ruz jangafzārhāye bishtari be hamsāyegāne Irān beferushand va pule bishtari be jib bezanand!

Bā in hāl be nazar miresad ke siāsate sakhttar kardane bāykothā, be pāyāne khatte khod nazdik shode ast. Gharb kam kam dārad be in natije miresad ke bāykothāye bishtar mitavānad dar derāzmoddat be ziāne khode ānhā niz bianjāmad.

Ānhā aknun montazer in hastand ke bebinand che kasi bar korsiye riāsate jomhuriye Irān mineshinad, tā hamāhange bā ān, siāsathāye khod rā taghyirāte lāzem dāde va beruz konand.

Aknun barmigardim be porseshi ke dar āghāze in neveshte āmad: Be rāsti Gharb az jāne Irān che mikhāhad?
Āyā Gharb, ān gune ke besyāri mipendārand, shabo ruz dar andisheye zarbe zadan be māst? Yā in ke did va bardāshte mā nesbat be ravābete jahāni dorost nist?
Āyā bakhshe (bozorgi) az sharāyete nākhoshāyande konuni, be raftāre khode mā dar barābare digarān va beviĵe Gharb bāz namigardad?

Bakhshe panjom va pāyāni

Ahurāmazdā Irānzamin rā az dorugh, doshman va khoshksāli negāh dārad!

۱۳۹۲ خرداد ۱۶, پنجشنبه

غرب از جان ایران چه می خواهد؟ - بخش سوم

بخش پیشین

گام نخست در این راه، سرنگونی حکومت شاه بود. چیزی که با برنامه ریزی دقیق و با مشارکت کشورهای بزرگ غربی سرانجام پیش از فروپاشی بلوک شرق انجام گرفت.

انقلاب شکوهمند، جنبش خودجوش ملت، رهبری مدبرانه و داستان هایی از این دست را فراموش کنید! اینها همه افسانه اند! در اتاقهای عملیاتی ناتو حتی تعیین شده بود کدام کشور باید از نظر سیاسی، زمینه را هموار کند، کدام کشور وظیفه هدایت ارتش را به عهده دارد، کدام کشور لجستیک و امور مالی انقلاب را باید مدیریت کند و رسانه های کدام کشور باید نقش رادیوی انقلاب را بازی کرده و به تحریک هر چه بیشتر ملت بپردازد.

شریعتی، مجاهدین خلق، چریکهای فدایی، توده، توفان، رعد و برق و دیگر قارچ های سمی نیز، همه دانسته یا ندانسته به بخشی از این برنامه بزرگ تبدیل شده بودند و در لایه های موازی، هدایت و مدیریت می شدند.

در اینجا نیز بخوبی می توان دید که شاه و حکومتش از ارزیابی دقیق اوضاع ناتوان بوده اند. هر چند که شاید بیماری شاه در آن زمان، در این اشتباهات موثر بوده و کار را برای آنها دشواتر می کرده است، ولی این اشتباهات آن اندازه بزرگ هستند که نمی توان آنها را نادیده گرفت و به آسانی از کنار آنها گذشت.

به هر روی، با این که نباید کوچکترین تردیدی در میهن پرستی شاه داشت، ولی نتیجه تصمیم گیری های او، ایران را در یکی از بدترین شرایط تاریخی خود قرار داد.

غرب مدتها بود که می دانست چه می خواهد و چگونه می خواهد به آن برسد. آنها بر این باور بودند (و هنوز هم هستند) که هیچ حکومتی بهتر از یک حکومت اسلامی، نمی تواند منافع غرب را در منطقه تامین و تضمین کند.

در ضمن، انقلاب ٥٧ به خودی خود اسلامی نشد. ساده انگاری است اگر بیاندیشیم، آنهایی که برای براه انداختن انقلاب آن همه انرژی صرف کرده بودند، نسبت به گونه و ماهیت حکومت بر آمده از آن، بی تفاوت بودند و برنامه ای آماده نداشتند.

غرب مدتها بود که می دانست چه می خواهد و چگونه می خواهد به آن برسد. آنها بر این باور بودند (و هنوز هم هستند) که هیچ حکومتی بهتر از یک حکومت اسلامی، نمی تواند منافع غرب را در منطقه تامین و تضمین کند. در مورد ایران چنین حکومتی، حتی این امتیاز را داشت که بدلیل جهان وطن بودنش، مخالف ملی گرایی و ناسیونالیسم ایرانی بود. چیزی که کار را برای آنان آسانتر هم می کرد و می کند .

Rumsfeld va Saddām
برنامه کاستن از توان منطقه ای ایران، با آغاز جنگ ویرانگر هشت ساله، به مرحله بعدی خود وارد شد. غرب با یاری همه جانبه از صدام گجستک، او را تشویق به حمله به ایران نمود.

غرب در جنگ عراق بر ضد ایران، اهداف گوناگونی را دنبال می کرد. این جنگ از یک سو سبب می شد که هر دو کشور درگیر ناتوان شوند و بویژه ایران، آنچه را که در چند دهه گذشته ساخته بود به یک باره از دست بدهد.

پروژه های بزرگی مانند پتروشیمی که سالها روی آن کار شده بود و حتی بازار آن از هند گرفته تا آفریقا نیز آماده بود، درست پیش از بهره برداری، به انقلاب برخوردند و در جنگ، به ویرانی کامل کشیده شدند. از این گونه پروژه ها، نمونه های فراوانی در دست است. و به همین دلیل نیز گفته می شود که انقلاب در ایران، بسیار حساب شده و با یک برنامه از پیش مشخص، راه اندازی شده بود.

از سوی دیگر این جنگ سبب می شد تا بخش بزرگی از نخبگان ایران، کشور را ترک کنند. کشورهای غربی به یکباره به گروه بزرگی از متخصصان آماده به کار و دارای سرمایه دست یافتند که برای آموزش و آماده کردن آنها، حتی یک سنت هم هزینه نکرده بودند. کانادا زمانی گفته بود که انقلاب ایران برای هر کس هم که بد شده باشد برای آنها یک فرصت طلایی بوده و این انقلاب، کمبود کادر پزشکی آنها را به یکباره برطرف کرده است. .

این که آمریکا و اروپا درست پس از انقلاب درهای خود را به روی ایرانیان (بویژه آنهایی که تخصص و سرمایه داشتند) باز کردند تنها بدلیل احساسات بشر دوستانه آنان نبود. حتی گفته می شود که گزینش و تعیین لوس آنجلس برای اقامت ایرانیان، چند سال پیش از انقلاب انجام گرفته بود.

فرار نخبگان ایران از کشور این نتیجه دیگر را هم داشت که میدان را برای جا انداختن حکومت اسلامی بازتر، و کار را برای تازه به قدرت رسیده ها، آسانتر می نمود. چیزی که غرب نیز خواهان آن بود.

پروژه راه اندازی و پیشبرد انقلاب در ایران آنقدر آسان و بدون دردسر پیش رفته بود که حتی برخی از کشورهای غربی را به هوس تجزیه ایران هم انداخته بود. این که گروههای مشکوک سیاسی درست در زمانی که سربازان بیگانه گام بر خاک میهن گذاشته بودند دم از خودمختاری زده و در جای جای کشور آشوب بپا می کردند بیهوده و بی برنامه نبود.

بهر روی این جنگ خانمانسوز، هشت سال ادامه یافت و کشته های فراوانی را نیز از هر دو سوی درگیر گرفت. جنگ با این که توانست از توان ایران به سختی بکاهد، ولی جوانان برومند ایرانی، از سربازان میهن پرست گرفته تا پاسداران فداکار و بسیجیان شیردل، نشان دادند که وجود ایران برایشان حتی مهمتر از جانشان است.

نوجوانانی که جانشان را به مام میهن تقدیم کردند... آنها را هرگز نباید فراموش کنیم!
آنها نه تنها از فروپاشی و شکست ایران جلوگیری کردند، که در سالهای پایانی جنگ نیز این احتمال را تقویت نمودند که ایران می تواند بخشی از عراق را بگیرد و پیروز از میدان جنگ بدر آید. این درست همان چیزی بود که غرب نمی خواست!

به همین دلیل نیز گنشر، وزیر امور خارجه آلمان را به ایران فرستادند تا سران کشور را وادار کند، پایان دادن به جنگ را بپذیرند. چیزی که سرانجام نیز رخ داد!

ایران هر چند که توانسته بود یکپارچگی خود را در جنگ ویرانگر هشت ساله نگاه دارد ولی به دلیل فرسایشی بودن این جنگ، بسیار زیان دیده و سالها از قافله تمدن پس افتاده بود. در واقع ایران به همانجایی رسیده بود که غرب می خواست.

حتی در دوران پس از جنگ، موسوم به دوران سازندگی و اصلاحات نیز، ایران اسلامی همان نقشی را در منطقه بازی می کرد که غرب با وجود همه داد و بیدادهایش، کمابیش خواهان آن بود. غرب توانسته بود در منطقه دشمنی برای خود درست کند که به آسانی توسط خود او نیز قابل هدایت و کنترل بود. دشمنی که به خوبی می توانست غرب را در رسیدن به اهدافش، بویژه در بازی رقابتهای جهانی، یاری نماید.

بخش چهارم

اهورامزدا ایرانزمین را از دروغ، دشمن و خشکسالی نگاه دارد!

________________________
____________________________________________________

Gharb az jāne Irān che mikhāhad?
Bakhshe sewom

Bakhshe pishin

Gāme nokhost dar in rāh, sarneguniye hokumate Shāh bud. Chizi ke bā barnāmeriziye daqiq va bā moshārekate keshvarhāye bozorge Gharbi, saranjām pish az forupāshiye Bloke Sharq anjām gereft.

Enqelābe shokuhmand, jonbeshe khodjushe mellat, rahbariye modabberāne va dāstānhāyi az in dast rā farāmush konid! Inhā hame afsāneand!
Dar otāqhāye amaliyātiye NATO hattā tayin shode bud kodām keshvar bāyad az nazare siāsi, zamine rā hamvār konad, kodām keshvar vazifeye hedāyate artesh rā be ohde dārad, kodām keshvar lojestik va omure māliye enqelāb rā bāyad modiriyat konad va resānehāye kodām keshvar bāyad naqshe rādioye enqelāb rā bāzi karde va be tahrike harche bishtare mellat bepardāzad.

Shariati, Mojāhedine Khalq, Cherikhāye Fedāyiye Khalq, Tude, Tufān, raadobarq va digar qārchhāye sammi niz, hame dāneste yā nadāneste be bakhshi az in barnāmeye bozorg tabdil shode budand va dar lāyehāye movāzi, hedāyat va modiriyat mishodand.

Dar injā niz be khubi mitavān did ke Shāh va hokumatash az arzyābiye daqiqe ouzā nātavān budeand. Harchnd ke shāyad bimāriye Shāh dar ān zamān, dar in eshtebāhāt moasser bude va kār rā barāye ānhā doshvārtar mikarde ast, vali in eshtebāhāt ān andāze bozorg hastand ke namitavān ānhā rā nādide gereft va be āsāni az kenāre ān gozasht.

Bh har ruy, bā in ke nabāyad kuchaktarin tardidi dar mihanparast budane Shāh dāsht, vali natijeye tasmimgirihāye u, Irān rā dar yeki az badtarin sharāyete tārikhiye khod qarār dād.

Gharb moddathā bud ke midānest che mikhāhad va chegune mikhāhad be ān beresad. Ānhā bar in bāvar budand (va hanuz ham hastand) ke hich hokumati behtar az yek hokumate Eslāmi, namitavānad manāfeye Gharb rā dar mantaqe taamin va tazmin konad.

Dar zemn, enqelābe 57 be khodiye khod eslāmi nashod. Sādeengāri ast agar biandishim ānhāyi ke barāye be rāh andākhtane enqelāb, ān hame enerĵi sarf karde budand, nesbat be gune va māhiyate hokumate barāmade az ān, bitafāvot budand va barnāmeyi āmāde nadāshtand.

Gharb moddathā bud ke midānest che mikhāhad va chegune mikhāhad be ān beresad. Ānhā bar in bāvar budand (va hanuz ham hastand) ke hich hokumati behtar az yek hokumate Eslāmi, namitavānad manāfeye Gharb rā dar mantaqe taamin va tazmin konad.
Dar mourede Irān, chonin hokumati hattā in emtiāz rā dāsht ke be dalile jhānvatan budanash, mokhālefe melligerāyi va nāsionālisme Irāni bud. Chizi ke kār rā barāye ānān āsāntar ham mikard va mikonad.

Rumsfeld va Saddām
Barnāmeye kāstan az tavāne mantaqeyiye Irān, bā āghāze jange virāngare hasht sāle, be marhaleye baadiye khod vāred shod. Gharb bā yāriye hamejānebe az Saddāme gojastak, u rā tashviq be hamle be Irān nemud.

Gharb dar jange Erāq bar zedde Irān, ahdāfe gunāguni rā donbāl mikard. In jang az yek su sabab mishod ke har do keshvare dargir nātavān shavand va beviĵe Irān, ānche rā ke dar chand daheye gozashte sākhte bud be yekbāre az dast bedahad.

Proĵehāye bozorgi mānand Petroshimi ke sālhā ruye ān kār shode bud va hattā bāzāre ān az Hend gerefte tā Afriqā niz āmāde bud, dorost pish az bahrebardāri, be enqelāb barkhordand va dar jang be virāniye kāmel keshide shodand. Az in gune proĵehā, nemunehāye farāvāni dar dast ast. Va be hamin dalil niz gofte mishavad ke enqelāb dar Irān, besyār hesāb shode va bā yek barnāmeye az pish moshakhas, rāhandāzi shode bud.

Az suye digar in jang sabab mishod tā bakhshe bozorgi az nokhbegāne Irān, keshvar rā tark konand. Keshvarhāye Gharbi be yekbāre be goruhe bozorgi az motakhassesāne āmde be kār va dārāye sarmāye dast yāftand ke barāye āmuzesh va āmāde kardane ānhā, httā yek sent ham hazine nakarde budand. Kānādā zamāni gofte bud ke enqelābe Irān, barāye har kas ham ke bad shode bāshad barāye ānhā yek forsate talāyi bude va in enqelāb kambude kādre pezeshkiye ānhā rā be yekbāre bartaraf karde ast.

In ke Āmrikā va Urupā dorost pas az enqelāb, darhāye khod rā be ruye Irāniān (beviĵe ānhāyi ke takhassos va sarmāye dāshtand) bāz kardand, tanhā be dalile ehsāsāte bashardustāneye ānān nabud. Hattā gofte mishavad ke gozinesh va taayine Los Angeles barāye eqāmate Irāniān, chand sāl pish az enqelāb anjām gerefte bud.

Farāre nokhbegāne Irān az in keshvar in natijeye digar rā ham dāsht ke meydān rā barāye jā andākhtane hokumate Eslāmi bāztar, va kār rā barāye tāze be qodrat residehā, āsāntar minemud. Chizi ke Gharb niz khāhāne ān bud.

Proĵeye rāhandāzi va pishborde enqelāb dar Irān ān qadr āsān va bedune dardesar pish rafte bud ke hattā barkhi az keshvarhāye Gharbi rā be havase tajziyeye Irān ham andākhte bud. In ke goruhhāye mashkuke siāsi dorost dar zamāni ke sarbāzāne bigāne gām bar khāke mihan gozāshte budand, dam az khodmokhtāri zade va dar jāy jāye keshvar āshub bepā mikardand bihude va bibarnāme nabud.

Be har ruy in jange khānomānsuz, hasht sāl edāme yāft va koshtehāye farāvāni rā niz az har do suye dargir gereft. Jang bā in ke tavānest az tavāne Irān be sakhti bekāhad, vali javānāne barumande Irāni, az sarbāzāne mihanparast gerefte tā Pāsdārāne fedākār va Basijiāne shirdel, neshān dādand ke vojude Irān barāyeshān hattā mohemtar az jāneshān ast.

Noujavānāni ke jāneshān rā be māme mihan taqdim
kardand... Ānhā rā hargez nabāyad farāmush konim!
Ānhā na tanhā az forupāshi va shekaste Irān jelougiri kardand, ke dar sālhāye pāyāniye jang niz in ehtemāl rā taqviat nemudand ke Irān mitavānad bakhshi az Erāq rā begirad va piruz az meydāne jang be dar āyad. In dorost hamān chizi bud ke Gharb namikhāst!

Be hamin dalil niz Genscher, vazire omure khārejeye Ālmān rā be Irān ferestādand tā sarāne keshvar rā vādār konad, pāyān dādan be jang rā bepazirand. Chizi ke saranjām niz rokh dād!

Irān har chand ke tavāneste bud yekpārchegiye khod rā dar jange virāngare hasht sāle negāh dārad vali be dalile farsāyeshi budane in jang, besyār ziān dide va sālhā az qāfeleye tamaddon pas oftāde bud. Dar vāqe Irān be hamān jāyi reside bud ke Gharb mikhāst.

Hattā dar dourāne pas az jang, mousum be dourāne sāzandegi va eslāhāt niz, Irāne Eslāmi hamān naqshi rā dar mantaqe bāzi mikard ke Gharb bā vojude hameye dādo bidādhāyash, kamābish khāhāne ān bud. Gharb tavāneste bud dar mantaqe doshmani barāye khod dorost konad ke be āsāni tavassote khode u qābele hedāyat va kontorol bud. Doshmani ke be khubi mitavānest Gharb rā dar residan be ahdāfash, beviĵe dar bāziye reqābathāye jahāni, yāri namāyad.

Bakhshe chahārom

Ahurāmazdā Irānzamin rā az dorugh, doshman va khoshksāli negāh dārad!

۱۳۹۲ خرداد ۱۵, چهارشنبه

غرب از جان ایران چه می خواهد؟ - بخش دوم

بخش پیشین

رضاشاه بزرگ که در آغاز به قدرت رسیدن، با اقتدار و استواری، به پیکار با خرافه و سنت گرایی پرداخته بود، کم کم تحت تاثیر پیرامون خود قرار گرفت و و کار به جایی رسید که حتی تصمیم بسیار مهم جمهوری کردن ایران را زیر فشار روحانیت اسلام و دولتمردانی که پیرامون او را گرفته بودند، کنار گذاشت.
در حالی که در آغاز کار گفته می شد می خواهد ایران را به دوران ساسانی برگردانده و حتی چو افتاده بود که او زرتشتی شده و کشتی (کمربند زرتشتی) به کمر می بندد.

ولی آنچه که سبب سرنگونی رضاشاه شد، نزدیکی وی به آلمان نازی بود که تهدیدی در برابر منافع انگلستان به شمار می آمد. انگلستان با روی کار آمدن رضاشاه موافقت کرده بود چون منافع خود را در آن زمان با منافع ایران همسو می دید. ولی زمانی که رضاشاه، به آلمان نازی نزدیک شد، منافع ایران و انگلستان در برابر یکدیگر قرار گرفتند که سرانجام نیز به سرنگونی رضاشاه بزرگ انجامید.

ایجاد چالش های نابهنگام با دیگر کشورها، آن هم در زمانی که کشورمان آمادگی چنین چالش هایی را نداشت، بیش از هر کس، به زیان خود ما پایان یافت.

با این وجود انگلستان با تلاش های میهن پرستانه دلسوزان کشور از جمله نمایندگان زرتشتیان هند در ایران، مبنی بر نشاندن محمدرضا پهلوی بجای پدر، مخالفتی ننمود.

شاه نیز، با وجود دشواری های گوناگون از جمله جریان محمد مصدق، به آبادی و پیشرفت کشور کمر بست و در بسیاری از زمینه ها نیز به نتیجه رسید. ایران کهنه، خراب، درمانده و بیچاره دوران قاجار به ایران ثروتمند، پیشرفته و مدرن دوران پهلوی تبدیل شده بود .با این وجود شاه نیز دچار اشتباهات بزرگی شد.

هرچند که فساد موجود در دربار، به تهدیدی برای کشور تبدیل شده بود، هر چند که از دست دادن استان چهاردهم، آن هم به آن آسانی، گناه بزرگی به شمار می رفت و می رود، هرچند که اعتماد بیش از اندازه شاه به غرب، کشور را آسیب پذیر نموده بود، هرچند که به چالش کشاندن بی هنگام منافع دیگر کشورها توسط شاه، آن هم بدون آن که زمینه و توانایی لازم برای این چالش فراهم شده باشد، کاری غیر منطقی و اشتباهی آشکار به شمار می آمد، ولی بزرگترین اشتباه شاه، در نپرداختن به مهمترین سرچشمه نابسامانی ها در ایران یعنی دین و روحانیت وابسته به آن نهفته بود.

شاه نه تنها در این مورد کاری انجام نداد بلکه با پافشاری بر مسلمان بودن و نمایش گاه و بیگاه خود در پوشش فردی مذهبی، به پروار شدن روحانیت اسلام یاری فراوان نمود.

افزون بر آن، شاه در سالهای پایانی، منافع غرب را آشکارا به چالش می گرفت، در حالی که خود دربار شاه، پر از مزدوران غرب شده و میهن فروشان وابسته به بیگانه، کنترل بخش هایی از سیستم را بدست گرفته بودند. فساد حتی به ارتش، شهربانی و سازمان اطلاعات نیز رسیده بود.

شاه منافع فرانسه را به گونه ای که حتی گفته می شد ژیسکاردستن دشمنی شخصی با شاه پیدا کرده بود، به چالش می گرفت. در حالی که پزشکان فرانسوی ایشان، اجازه نمی دادند که بیمار بودن وی را به گوش ملت برسانند. حتی خود شاه نیز تا این اواخر از بیماریش آگاهی نداشت!

شاه منافع آمریکا و انگلستان را به پرسش گرفته بود، در حالی که نفوذ و حضور آنان در سازمانهای حساس کشور از دربار گرفته تا ارتش را بخوبی می شد دید و نقش آنها را در ایجاد و تشویق گروههای چپ و راستی که مانند قارچ از زمین سر بر می آوردند و کشور را روزبروز ناامن تر می کردند، دستکم برای سازمانهای اطلاعاتی کشور قابل رهگیری بود.

ایجاد چالش های نابهنگام با دیگر کشورها، آن هم در زمانی که کشورمان آمادگی چنین چالش هایی را نداشت، بیش از هر کس، به زیان خود ما پایان یافت.

حکومت شاه در ارزیابی اوضاع سیاسی جهان در آن زمان نیز دچار اشتباه شده بود.

Leonid Breĵnef
در پایان زمامداری برژنف، غرب به نتیجه رسیده بود که شیرازه کار در بلوک شرق از هم گسسته و این بلوک قابل فروپاشی است. مسابقه تسلیحاتی کار خودش را کرده بود!

در حالی که در پایگاههای نظامی شوروی، روی پروژه های بسیار پرهزینه نظامی کار می شد، در فروشگاههای شهر صف های خرید، روزبروز طولانی تر و قفسه های اجناس، روزبرز خالی تر می شدند. بلوک شرق به بن بست رسیده بود و نمی توانست راهی برای گذشتن از این بن بست پیدا نماید... و غرب این را بسیار خوب دیده و پیش بینی کرده بود.

برای غرب، فروپاشی بلوک شرق، دیگر دغدغه اصلی بشمار نمی آمد. بلکه همه نگرانی غرب این بود که این فروپاشی، کنترل شده انجام گیرد و این دگرگونی بزرگ به گونه ای مدیریت شود که نتایج حاصل از آن، همانی باشد که آنها می خواستند.

غرب با پیش بینی سناریو های گوناگون سرانجام به این باور رسیده بود که برقرار ماندن حکومت شاه پس از فروپاشی بلوک شرق، نه تنها به سود غرب نیست بلکه می تواند به تهدیدی برای منافع غرب نیز تبدیل شود.

تصور کنید که بلوک شرق از هم می پاشید و حکومت شاه با آن قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادی که داشت، همچنان پابرجا می ماند. در این صورت می توان به آسانی پیش بینی کرد که پاره های جدا شده از ایران بویژه اران (آذربایجان) دوباره به سرزمین اصلی برمی گشت و نزدیک شدن افغانستان و تاجیکستان به ایران، قدرت این کشور را هم از نظر سیاسی و هم از نظر اقتصادی، از آنچه که بود بیشتر هم می کرد.

در کنار آن، با فروپاشی بلوک شرق، نقش مهم ایران به عنوان متحد غرب در همسایگی شوروی، خود به خود از میان می رفت. غرب نه تنها دیگر به مرزهای شمالی ایران به منظور شنود روس ها، نیازی نداشت، بلکه حکومت شاه را روزبروز بیشتر به عنوان رقیبی برای خود در منطقه می دید.

برآورد همه این معادلات، غرب را به این نتیجه رساند که بهترین گزینه، کاستن از قدرت منطقه ای ایران است.

بخش سوم

اهورامزدا ایرانزمین را از دروغ، دشمن و خشکسالی نگاه دارد!

________________________
____________________________________________________

Gharb az jāne Irān che mikhāhad?
Bakhshe Dowom

Bakhshe pishin

Rezā Shāhe Bozorg ke dar āghāze be qodrat residan, bā eqtedār va ostovāri be peykār bā khorāfe va sonnatgerāyi pardākhte bud, kam kam tahte taasire pirāmune khod qarār gereft va kār be jāyi resid ke hattā tasmime besyār mohemme jomhuri kardane Irān rā, zire feshāre rouhāniyate Eslām va doulatmardāni ke pirāmune u rā gerefte budand, kenār gozāsht.
Dar hāli ke dar āghāze kār gofte mishod mikhāhad Irān rā be dourāne Sāsāni bargardānde va hattā chou oftāde bud ke u Zartoshti shode ast va koshti (kamarbande Zartoshti) be kamar mibandad.

Vali ānche ke sababe sarneguniye Rezā Shāh shod, nazdikiye vey be Ālmāne Nāzi bud ke tahdidi dar barābare manāfeye Engelestān be shomār miāmad.
Engelestān bā ruye kār āmadane Rezā Shāh movāfeqat karde bud, chun manāfeye khod rā dar ān zamān bā manāfeye Irān hamsu midid. Vali zamāni ke Rezā Shāh be Ālmāne Nāzi nazdik shod, manāfeye Irān va Engelestān dar barābare yekdigar qarār gereftand ke saranjām niz be sarneguniye Rezā Shāhe Bozorg anjāmid.

Ijāde chāleshhāye nābehangām bā digar keshvarhā, ān ham dar zamāni ke keshvaremān āmādegiye chonin chāleshhāyi rā nadāsht, bish az har kas be ziāne khode mā pāyān yāft.

Bā vojude in, Engelestān bā talāshhāye mihanparastāneye delsuzāne keshvar az jomle namāyandegāne Zartoshtiāne Hend dar Irān, mabni bar neshāndane Mohammad Rezā Pahlavi be jāye pedar, mokhālefati nanemud.

Shāh niz bā vojude doshvārihāye gunāgun az jomle jaryāne Mohammad Mosaddeq, be ābādi va pishrafte keshvar kamar bast va dar besyāri az zaminehā niz be natije resid. Irāne kohne, kharāb, darmānde va bichāreye dourāne Qājār be Irāne servatmand, pishrafte va moderne dourāne Pahlavi tabdil shode bud. Bā in vojud Shāh niz dochāre eshtebāhāte bozorgi shod.

Harchand ke fesāde moujud dar darbār, be tahdidi barāye keshvar tabdil shode bud, harchand ke az dast dādane ostāne chahārdahom, ān ham be ān āsāni, gonāhe bozorgi be shomār miraft va miravad, harchand ke eetemāde bish az andāzeye Shāh be Gharb, keshvar rā āsibpazir nemude bud, harchand ke be chālesh keshāndane bihangāme manāfeye digar keshvarhā tavassote Shāh, ān ham bedune ān ke zamine va tavānāyiye lāzem barāye in chālesh farāham shode bāshad kāri gheyre manteqi va eshtebāhi āshkār be shomār miāmad, vali bozorgtarin eshtebāhe Shāh, dar napardākhtan be mohemtarin sarchashmeye nābesāmānihā dar Irān yaani din va rouhāniyate vābaste be ān nohofte bud.

Shāh na tanhā dar in moured kāri anjām nadād, balke bā pāfeshāri bar mosalmān budan va namāyeshe gāh va bigāhe khod dar pusheshe fardi mazhabi, be parvār shodane rouhāniyate Eslām yāriye farāvān nemud.

Afzun bar ān, Shāh dar sālhāye pāyāni, manāfeye Gharb rā āshkārā be chālesh migereft, dar hāli ke khode darbāre Shāh, por az mozdurāne Gharb shode va mihanforushāne vābaste be bigāne, kontorole bakhshhāyi az sistem rā be dast gerefte budand. Fesād hattā be artesh, shahrbāni va Sāzmāne Ettelāāt niz reside bud.

Shāh manāfeye Farānse rā be guneyi ke hattā gofte mishod Giscard d'Estaing doshmaniye shakhsi bā Shāh peydā karde bud, be chālesh migereft. Dar hāli ke pezeshkāne Farānsaviye ishān, ejāze namidādand ke bimār budane vey rā be gushe mellat beresānand. Hattā khode Shāh niz tā in avākher az bimāriash āgāhi nadāsht!

Shāh manāfeye Āmrikā va Engelestān rā be porsesh gerefte bud, dar hāli ke nofuz va hozur ānān dar sāzmānhāye hassāse keshvar az darbār gerefte tā artesh rā be khubi mishod did va naqshe ānhā rā dar ijād va tashviqe goruhhāye chap va rāsti ke mānande qārch az zamin sar bar miāvardand va keshvar rā ruz be ruz nāamntar mikardand, dastekam barāye sāzmānhāye ettelāātiye keshvar qābele rahgiri bud.

Ijāde chāleshhāye nābehangām bā digar keshvarhā, ān ham dar zamāni ke keshvaremān āmādegiye chonin chāleshhāyi rā nadāsht, bish az har kas be ziāne khode mā pāyān yāft.

Hokumate Shāh dar arzyābiye ouzāye siāsiye jahān dar ān zamān niz dochāre eshtebāh shode bud.

Leonid Breĵnef
Dar pāyāne zemāmdāriye Breĵnef, Gharb be natije reside bud ke shirāzeye kār dar Bloke Sharq az ham gosaste va in blok qābele forupāshi ast. Mosābeqeye taslihāti kār khodash rā karde bud!

Dar hāli ke dar pāygāhhāye nezāmiye Shouravi, ruye proĵehāye besyār porhazineye nezāmi kār mishod, dar forushgāhhāye shahr safhāye kharid, ruz be ruz tulānitar va qafasehāye ajnās, ruz be ruz khālitar mishodand. Bloke Sharq be bonbast reside bud va namitavānest rāhi barāye gozashtan az in bonbast peydā namāyad… va gharb in rā besyār khub dide va pishbini karde bud.

Barāye Gharb, forupāshiye Bloke Sharq, digar daghdagheye asli be shomār namiāmad. Balke hameye negarāniye Gharb in bud ke in forupāshi, kontorol shode anjām girad va in degarguniye bozorg be guneyi modiriyat shavad ke natāyej hāsel az ān, hamāni bāshad ke ānhā mikhāstand.

Gharb bā pishbiniye senāriohāye gunāgun saranjām be in bāvar reside bud ke barqarār māndane hokumate Shāh pas az forupāshiye Bloke Sharq, na tanhā be sude Gharb nist balke mitavānad be tahdidi barāye manāfeye Gharb niz tabdil shavad.

Tasawor konid ke Bloke Sharq az ham mipāshid va hokumate Shāh bā ān qodrate siāsi, nezāmi va eqtesādi ke dāsht, hamchonān pābarjā mimānd. Dar in surat mitavān be āsāni pishbini kard ke pārehāye jodā shode az Irān beviĵe Arān (Āzarbāyjān) dobāre be sarzamine asli barmigasht va nazdik shodane Afghānestān va Tājikestān be Irān, qodrate in keshvar rā ham az nazare siāsi va ham az nazare eqtesādi, az ānche ke bud, bishtar ham mikard.

Dar kenāre ān, bā forupāshiye Bloke Sharq, naqshe mohemme Irān be onvāne mottahede Gharb dar hamsāyegiye Shouravi, khod be khod az miān miraft. Gharb na tanhā digar be marzhāye shemāliye Irān ba manzure shonude Rushā, niāzi nadāsht, balke hokumate Shāh rā ruz be ruz bishtar be onvāne raqibi barāye khod dar mantaqe midid.

Barāvarde hameye in moādelāt, Gharb rā be in natije resānd ke behtarin gozine, kāstan az qodrate mantaqeyiye Irān ast.

Bakhshe sewom

Ahurāmazdā Irānzamin rā az dorugh, doshman va khoshksāli negāh dārad!